کلمه جو
صفحه اصلی

شعث

فرهنگ معین

(شَ عِ ) [ ع . ] (ص . ) ژولیده موی .

لغت نامه دهخدا

شعث. [ ش ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَشعَث ، شَعثاء.( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ اشعث به معنی مردژولیده موی. ( آنندراج ). رجوع به اشعث و شعثاء شود.

شعث. [ ش َ ع َ ] ( ع اِمص ) پراکندگی کار و هرج و مرج آن. دعا: اللهم اللمم به شعثنا؛ خداوندا فراهم آور پراکندگی کارهای ما را. ( ناظم الاطباء ). پراکندگی کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پراکندگی. ( دهار ).

شعث. [ ش َ ع َ ] ( ع مص ) ژولیده موی شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).درهم گردیدن موی و مانند نمد شدن از جهت روغن نمالیدن و پاکیزه نکردن آن. ( ناظم الاطباء ). پراکنده موی شدن. ( یادداشت مؤلف ). || چرک گردیدن سر و بدن. || غبارآلوده شدن سر و لاشه کسی و چرک گردیدن آن. || ریش گردیدن. و قولهم : من قلم اظفاره لم تشعث انامله ؛ هرکس بچیند ناخنهای خود را ریش نمی گردد انگشتهای او. ( از ناظم الاطباء ). || انتشار یافتن امر کسی. ( از اقرب الموارد ).

شعث. [ ش َ ع ِ ] ( ع ص ) شعر شعث ؛ موی ژولیده. ( ناظم الاطباء ). کالیده موی پریشان. ( دهار ). ژولیده موی. پراکنده موی. اشعث. ( یادداشت مؤلف ). ژولیده موی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || مرد چرکین. ( ناظم الاطباء ). || رجل شعث الرأس ؛ مرد ژولیده موی سر. ( ناظم الاطباء ).

شعث . [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) پراکندگی کار و هرج و مرج آن . دعا: اللهم اللمم به شعثنا؛ خداوندا فراهم آور پراکندگی کارهای ما را. (ناظم الاطباء). پراکندگی کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پراکندگی . (دهار).


شعث . [ ش َ ع َ ] (ع مص ) ژولیده موی شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).درهم گردیدن موی و مانند نمد شدن از جهت روغن نمالیدن و پاکیزه نکردن آن . (ناظم الاطباء). پراکنده موی شدن . (یادداشت مؤلف ). || چرک گردیدن سر و بدن . || غبارآلوده شدن سر و لاشه ٔ کسی و چرک گردیدن آن . || ریش گردیدن . و قولهم : من قلم اظفاره لم تشعث انامله ؛ هرکس بچیند ناخنهای خود را ریش نمی گردد انگشتهای او. (از ناظم الاطباء). || انتشار یافتن امر کسی . (از اقرب الموارد).


شعث . [ ش َ ع ِ ] (ع ص ) شعر شعث ؛ موی ژولیده . (ناظم الاطباء). کالیده موی پریشان . (دهار). ژولیده موی . پراکنده موی . اشعث . (یادداشت مؤلف ). ژولیده موی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مرد چرکین . (ناظم الاطباء). || رجل شعث الرأس ؛ مرد ژولیده موی سر. (ناظم الاطباء).


شعث . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشعَث ، شَعثاء.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ اشعث به معنی مردژولیده موی . (آنندراج ). رجوع به اشعث و شعثاء شود.


فرهنگ عمید

پراکندگی کار و خلل در آن.

دانشنامه عمومی

شعث (روستا). شعث به عربی ( شَعث )، روستایی است در دهستان کُسْمة از توابع استان رَیمه در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ پنجم، وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن ( ۵۵ ) نفر (۵ خانوار) می باشد.


کلمات دیگر: