lattice
شباک
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
سوراخ گنده ظاهرا بمعنی پنجره است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
شباک . [ ش ِ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) نام روزی (وقعه یی ) از روزهای عرب جاهلیت است . (از معجم البلدان ).
شباک . [ ش ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است از طرف راست مصعد به مکه از سوی واقصه بطرف مغرب بر هفت میلی . (از معجم البلدان ).
شباک . [ ش ِ ] (اِخ ) نام جایی است در بلاد غنی بن اعصر میان ابرق عزاف و مدینه . (از معجم البلدان ).
شباک . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شبکة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شبکة شود.
شباک . [ ش ُب ْ با ] (اِ) قبه ٔ شباک ؛ قبه ای بوده است مشبک و خلیفه گاه بیعت بر کرسی می نشست و در بیرون منبری می نهادند و وزیر بر منبری میشد و استادالدار به یک پایه زیرتر و از مردمان برای خلیفه بیعت می ستدند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به استادالدار و استاذالدار شود.
نور روی یوسفی وقت عبور
درفتادی در شباک هر قصور.
شباک. [ ش ُب ْ با ] ( اِ ) قبه شباک ؛ قبه ای بوده است مشبک و خلیفه گاه بیعت بر کرسی می نشست و در بیرون منبری می نهادند و وزیر بر منبری میشد و استادالدار به یک پایه زیرتر و از مردمان برای خلیفه بیعت می ستدند. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به استادالدار و استاذالدار شود.
شباک. [ ش َب ْ با ] ( ع اِ ) سوراخ گنده. ( غیاث اللغات ). ظاهراً به معنی پنجره است.
شباک. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شبکة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به شبکة شود.
شباک. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است از طرف راست مصعد به مکه از سوی واقصه بطرف مغرب بر هفت میلی. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش َب ْ با ] ( اِخ ) نام جایگاهی است بر چندین میل از راه حاجیان بصره در نزدیکی سَفوان. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام جایی است در بلاد غنی بن اعصر میان ابرق عزاف و مدینه. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش ِ ] ( اِخ ) ( یوم الَ... ) نام روزی ( وقعه یی ) از روزهای عرب جاهلیت است. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش َ ] ( اِخ ) ( ... بنی الکذاب ) جایگاهی است در نواحی مدینه. ( از معجم البلدان ).
نور روی یوسفی وقت عبور
درفتادی در شباک هر قصور.
مولوی .
|| دام . آنچه از چوب و آهن و جز آن بر شکل دام سازند و به جایی نصب کنند. (منتهی الارب ). دام شکارگر. (از اقرب الموارد). || شکارگران . گویا جمع شابک است چون قاری و قراء. گویند: رایت الشباک علی الماء؛ دیدم که ایشان شکارگرانند با دام . (از اقرب الموارد).
شباک . [ ش َ ] (اِخ ) (... بنی الکذاب ) جایگاهی است در نواحی مدینه . (از معجم البلدان ).
شباک . [ ش َب ْ با ] (اِخ ) نام جایگاهی است بر چندین میل از راه حاجیان بصره در نزدیکی سَفوان . (از معجم البلدان ).
شباک . [ ش َب ْ با ] (ع اِ) سوراخ گنده . (غیاث اللغات ). ظاهراً به معنی پنجره است .
فرهنگ عمید
شبکه#NAME?
دانشنامه عمومی
واژه ای ایرانی فارسی است که مشتقات آن در گویشهای گوناگون ایران چه فارسی دری و چه پهلوی و چه اوستایی و پارسی کهن فراوان به گوش می خورد و به زبانهای آرامی و تازی و گویشهای آنها نیز رفته و حتی افعالی از آنها نیز ساخته اند.
هوای متغیر ایران، آفتاب تند و روشن، باد و طوفان، و گردباد و عقاید خاص ملی و مذهبی هم ایجاب می کرده است که ساختمان علاوه در و پنجره و روزن پرده ای یا شباکی برای حفاظت درون بنا داشته باشد.
درون ساختمان با روزن ها و پنجره های چوبی یا گچی و پرده محفوظ می شد و بیرون آن را با شبکه ای سفالی یا کاشی می پوشاندند. علاوه بر این پیرامون مرقدهای مطهر یا در حریم و پربست حرمها زره یا ضریح یا نرده فولادی و چوبی می نهادند که هر یک از این ها در خور بحث و بررسی ویژه ای است که ما در اینجا چند نمونه زیبای آن را نشان می دهیم.