(غَ یِ ) [ ع . غدائر ] (اِ. ) جِ غدیره ، گیسوان بافته .
غدایر
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
غدایر. [غ َ ی ِ ] ( ع اِ ) غدائر. رجوع به غدائر شود. || غدیرها. آبگیرها : غدایر آب که آن را گول خوانند در پیش آن بنات السماء بسیار در آنجا جمع شدی. ( جهانگشای جوینی ).
غدائر. [ غ َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ غدیرة.گیسوان بافته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
غدائره مستشزرات الی العلی
تضل العقاص فی مثنی و مرسل.
مسلسل غدائر سجنجل ترائب.
غدائره مستشزرات الی العلی
تضل العقاص فی مثنی و مرسل.
( معلقه امروءالقیس ).
معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب.
( منسوب به امیر معزی یا پدر وی برهانی ).
دیدها در آن ماتم سرا از شعاع موی و نقض غدائر گیسوی ولدان وجواری مخطوف و مفتور. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 451 ).فرهنگ عمید
۱. موهای بافته شده.
۲. [جمعِ غدیر] آبگیرها.
۲. [جمعِ غدیر] آبگیرها.
کلمات دیگر: