کلمه جو
صفحه اصلی

عقارب

فرهنگ فارسی

قبیله ایست که در قسمت جنوب جزیره العرب نزدیک عدن که انگلستان آنرا در سال ۱۸۶۸ تحت الحمایه خود ساختند سکونت دارند .
کژدمها، جمع عقرب، وبه معنی شدائد، سختی ها، سخن چینی ها
جمع عقرب ۱ - کژدمها . ۲ - سختی ها شداید . ۳ - سخن چینیها .
قبیله ایست که در قسمت جنوب جزیره العرب نزدیک عدن سکونت دارند

فرهنگ معین

(عَ رِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عقرب . ۱ - عقرب ها. ۲ - شداید. ۳ - سخن چینی ها.

لغت نامه دهخدا

عقارب . [ ع َ رِ ] (اِخ ) قبیله ای است که در قسمت جنوب جزیرةالعرب نزدیک عدن ، سکونت دارند. (فرهنگ فارسی معین ).


عقارب. [ ع َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ عَقرب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عقرب شود : دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 436 ). به ضیافتخانه عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 456 ). || سخن چینیها. ( منتهی الارب ). نمائم. ( اقرب الموارد ): اًنه لتدب عقاربه ؛ او میدرد ناموس مردم را و سخن چینیها می نماید و اذیتها می رساند. و چنانکه گویند اقاربک عقاربک. || سختی ها. ( منتهی الارب ). شدائد. ( اقرب الموارد ). || عقارب الشتاه ؛ سختی سرمای زمستان. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || منت ، بر تشبیه ، چنانکه گویند: لفلان علی آیاد لیست بذات عقارب ؛ یعنی او را بر من نعمتهایی است گوارا و نیکو و بدون منت. ( از اقرب الموارد ). || بدی و خشونت ، گویند: عیش ذوعقارب ؛ یعنی زندگی بد و سخت و خشن. ( از اقرب الموارد ).

عقارب. [ ع َ رِ ] ( اِخ ) قبیله ای است که در قسمت جنوب جزیرةالعرب نزدیک عدن ، سکونت دارند. ( فرهنگ فارسی معین ).

عقارب . [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عَقرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود : دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 436). به ضیافتخانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). || سخن چینیها. (منتهی الارب ). نمائم . (اقرب الموارد): اًنه لتدب ّ عقاربه ؛ او میدرد ناموس مردم را و سخن چینیها می نماید و اذیتها می رساند. و چنانکه گویند اقاربک عقاربک . || سختی ها. (منتهی الارب ). شدائد. (اقرب الموارد). || عقارب الشتاه ؛ سختی سرمای زمستان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || منت ، بر تشبیه ، چنانکه گویند: لفلان علی ّ آیاد لیست بذات عقارب ؛ یعنی او را بر من نعمتهایی است گوارا و نیکو و بدون منت . (از اقرب الموارد). || بدی و خشونت ، گویند: عیش ذوعقارب ؛ یعنی زندگی بد و سخت و خشن . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

= عقرب

عقرب#NAME?


دانشنامه عمومی

عقارب (دهستان). عقارب (در عربی: العُقارب )دهستانی بزرگی است در عزلهٔ (الطاهر)، در ناحیه (خولان بنی عامر) در ۲۵ کیلومتری شمال جبل أب، از توابع استان اِب، در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
روستای: آل عَفرا
روستای: العِفَّة
روستای: بَنو عَفیف
روستای: العُقاب
روستای: العَقیق
روستای: العُقَیرة
روستای: عُقُود
جمعیت این دهستان در حدود (۱۶۸۵۹) نفر و (۳۵ خانوار) می باشد.
روستاهای توابع این دهستان عبارتند از:


کلمات دیگر: