عدیم
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
معدوم، نیست شده، نابود، نایاب
( صفت ) نابود نیست شده .
( صفت ) نابود نیست شده .
فرهنگ معین
(عَ ) [ ع . ] (ص . ) نیست شده ، نابود.
لغت نامه دهخدا
عدیم. [ ع َ ] ( ع ص ) گول. || دیوانه. || نیازمند. درویش. ( منتهی الارب ). ج ، عُدماء. || معدوم. ( ناظم الاطباء ). || گاه بمنزله کلمه نفی است که بر سر اسم معرف به الف و لام درآید و آن را منفی سازد و در حقیقت نوعی صفت مرکب درست کند چون عدیم الخیر، بی خیر.
- عدیم الحرکة ؛ بی حرکت.
- عدیم الرائحة ؛ بی بو.
- عدیم الرأس ؛ بی سر.
- عدیم الطعم ؛ بی مزه.
- عدیم الفضل ؛ بی خرد.
- عدیم المثال ؛ بی مثال. بی مانند.
- عدیم المثل ؛ بی مثل. بی مانند.
- عدیم النظیر ؛بی نظیر.
- عدیم الوفاء ؛ بی وفا.
- عدیم الحرکة ؛ بی حرکت.
- عدیم الرائحة ؛ بی بو.
- عدیم الرأس ؛ بی سر.
- عدیم الطعم ؛ بی مزه.
- عدیم الفضل ؛ بی خرد.
- عدیم المثال ؛ بی مثال. بی مانند.
- عدیم المثل ؛ بی مثل. بی مانند.
- عدیم النظیر ؛بی نظیر.
- عدیم الوفاء ؛ بی وفا.
فرهنگ عمید
معدوم، نیست شده، نابود، نایاب.
جدول کلمات
نایاب
کلمات دیگر: