طربال
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
طربال. [ طِ ] ( اِخ ) قریه ای است در بحرین. ( معجم البلدان ). || مناره ای است در منجشانیه. یاقوت از ابن شمیل نقل کرده گوید: الطربال بناء یبنی علما للغایة التی یستبق الخیل الیها، منه ما هو مثل المنارة. و بالمنجشانیة و احد منها. ( معجم البلدان ج 6 ص 38 ).
طربال . [ طِ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین . (معجم البلدان ). || مناره ای است در منجشانیه . یاقوت از ابن شمیل نقل کرده گوید: الطربال بناء یبنی علما للغایة التی یستبق الخیل الیها، منه ما هو مثل المنارة. و بالمنجشانیة و احد منها. (معجم البلدان ج 6 ص 38).
طربال . [ طِ ] (ع اِ) مناره ٔ بلند مبنی بر کوه . || هر بنای بزرگ و بلند . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باره ٔ دیوار بلند. پاخسه بر بُن دیوار. || در میان شهر (فیروزآباد فارس ) آنجا که مثلاً نقطه ٔ پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است و نام آن ایران گرده و عرب آنرا طِربال گوید. (ابن البلخی ص 138). || هر پاره ای از کوه . || دیوار دراز در هوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه الحدیث : اذا مراحد کم بطربال مائل ، فلیسرع المشی . (منتهی الارب ). || سنگ بلند بزرگ در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صومعه . (تفلیسی ). صومعه ٔ بلند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صومعه ٔ بزرگ . (مهذب الاسماء). صومعه ٔ بزرگ ترسایان شام .