۱ - ( مصدر ) بیهوش گردیدن . ۲ - ( اسم ) بیهوشی . ۳ - سعق . ۴ - آتشی که از آسمان افتد .
صعقه
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(صَ قَ یا قِ ) [ ع . صعقة ] ۱ - (مص ل . ) بی هوش گردیدن . ۲ - (اِمص . ) بی هوشی .
لغت نامه دهخدا
( صعقة ) صعقة. [ ص َ ق َ ] ( ع مص ) بیهوش گردیدن. ( منتهی الارب ). بیهوش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مقدمه لغت میر سید شریف ). || ( اِمص ) بیهوشی. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) :
باز از آن صعقه چو با خود آمدم
طور برجا بد نه افزون و نه کم.
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست
و آتش صعقه پیش و پس باشد.
باز از آن صعقه چو با خود آمدم
طور برجا بد نه افزون و نه کم.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( اِ ) آتش که از آسمان افتد. ( منتهی الارب ) : گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست
و آتش صعقه پیش و پس باشد.
سعدی.
|| دم صور. ( منتهی الارب ).صعقة. [ ص َ ق َ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). || (اِمص ) بیهوشی . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) :
باز از آن صعقه چو با خود آمدم
طور برجا بد نه افزون و نه کم .
|| (اِ) آتش که از آسمان افتد. (منتهی الارب ) :
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست
و آتش صعقه پیش و پس باشد.
|| دم صور. (منتهی الارب ).
باز از آن صعقه چو با خود آمدم
طور برجا بد نه افزون و نه کم .
مولوی (مثنوی ).
|| (اِ) آتش که از آسمان افتد. (منتهی الارب ) :
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست
و آتش صعقه پیش و پس باشد.
سعدی .
|| دم صور. (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۱. بیهوش شدن از شدت ترس یا از شنیدن صدای هول انگیز، بیهوشی.
٢. (اسم ) = صاعقه
٢. (اسم ) = صاعقه
پیشنهاد کاربران
می توان برای یادسپاری بهتر به رابطه صاعقه و بیهوش شدن فکر کرد.
کلمات دیگر: