کلمه جو
صفحه اصلی

شاییدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( شایست شاید - - شاینده شایان شایسته ) سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن .
لائق بودن

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) شایستن .

لغت نامه دهخدا

شاییدن. [ دَ ] ( مص ) شائیدن. شایستن. رجوع به شایستن شود. || شایسته و سزاوار بودن. || لایق و مستعد بودن. ( ناظم الاطباء ) :
فردا به پیمبر بچه شایید چه امروز
اینجا به یکی بنده فرزندنشایید.
ناصرخسرو.
زیرا که نخست علم باید
تا پیش خدای را بشایی.
ناصرخسرو.
|| لازم بودن و ضرور بودن و بکار بردن. || راضی بودن. ( ناظم الاطباء ).

شائیدن. [ دَ ] ( مص ) لائق بودن. ( غیاث ). رجوع به شاییدن شود.

فرهنگ عمید

= شایستن

شایستن#NAME?


پیشنهاد کاربران

مثال:
. . . دو وزیر او گفتند: او را ما کشتیم رضای ترا.
وی گفت: شما که او را نشایستید، ما را هم نشایید!

نشایستید به معنای: شایسته ندانستید
نشایید به معنای: شایسته نمی دانید/نخواهید دانست

( داستان ذوالقرنین از کتاب تفسیر سورآبادی )


کلمات دیگر: