( اسم ) شاخه درخت ستاک .
شتاک
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(ش ) (اِ. ) شاخة درخت .
لغت نامه دهخدا
شتاک. [ ش َ ] ( اِ ) ستاک. استاک. استاخ. شتاخ. شاخ تازه و نازک باشد که از بیخ و بن درخت و از شاخ درخت سرزند و بیرون آید. ( از برهان ). در لغت فرس اسدی شتاک ضبط شده است :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
به آب جود تو از بیخ تازه کرد شتاک.
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسائی.
سر درخت أمل گشته بود پژمرده به آب جود تو از بیخ تازه کرد شتاک.
منصور شیرازی.
فرهنگ عمید
۱. شاخ درخت.
۲. شاخۀ نورسته.
۲. شاخۀ نورسته.
کلمات دیگر: