کلمه جو
صفحه اصلی

عتاد

فرهنگ فارسی

( اسم ) ساخت و سامان آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند .
آماده گردیدن

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) ساخت و سامان ، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند.

لغت نامه دهخدا

عتاد. [ع َ ] (ع اِمص ، اِ) ساخت . (منتهی الارب ). آنچه آماده باشد از سلاح و چارپا و ساز جنگ . (اقرب الموارد). || سامان . || آمادگی . || آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب ).


عتاد. [ع َ ] ( ع اِمص ، اِ ) ساخت. ( منتهی الارب ). آنچه آماده باشد از سلاح و چارپا و ساز جنگ. ( اقرب الموارد ). || سامان. || آمادگی. || آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. ( منتهی الارب ).

عتاد. [ ع َ ] ( ع مص ) آماده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عتاد. [ ع َ ] (ع مص ) آماده گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

آنچه برای سفر لازم است، وسایل سفر.


کلمات دیگر: