to accomplish, to comply with, to grant
صورت دادن
فارسی به انگلیسی
to render an account(of)
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عمل کردن اجرا کردن .
فرهنگ معین
( ~ . دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) انجام دادن ، عمل کردن .
لغت نامه دهخدا
صورت دادن. [ رَ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی را صورت چیزی دادن و آنرا بشکل وی در آوردن. مبدل ساختن :
آب خوش را صورت آتش مده
اندر آتش صورت آبی منه.
- صورت دادن کار دختری را ؛ مهر از وی برگرفتن. بکارت او را برداشتن.
- صورت دادن کار زن را ؛ آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن :
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر
که من صورت دهم کار خود از زیر.
آب خوش را صورت آتش مده
اندر آتش صورت آبی منه.
مولوی.
|| در تداول عوام ، انجام دادن کاری را. کاری را پایان دادن. معامله ای را خاتمه بخشیدن. || دادن سیاهه دخل یا خرج. فهرستی از ارقام جزء نوشتن و به کسی دادن.رجوع به صورت حساب شود.- صورت دادن کار دختری را ؛ مهر از وی برگرفتن. بکارت او را برداشتن.
- صورت دادن کار زن را ؛ آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن :
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر
که من صورت دهم کار خود از زیر.
ایرج میرزا.
پیشنهاد کاربران
کشیدن
کلمات دیگر: