کلمه جو
صفحه اصلی

علفه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که ستور آن را بخورد گیاه ( سبز ) . ۲ - آنچه پادشاهان برای پذیرایی سفر او لوازم نگاه داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند . ۳ - مالیاتی که برای تهیه خوراک عمال حکومت وصول می شد ( تیموریان و صفویان ) .
یک دانه از میوه علف که میوه طلح است

فرهنگ معین

(عَ لَ فَ یا فِ ) [ ع . علفة ] (اِ. ) ۱ - آن چه که ستور آن را بخورد، گیاه . ۲ - آن چه پادشاهان برای پذیرایی سفرا و لوازم نگاه - داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند. ۳ - مالیاتی که برای تهیة خوراک عمال حکومت وصول می شد (تیموریان و صفوی

(عَ لَ فَ یا فِ) [ ع . علفة ] (اِ.) 1 - آن چه که ستور آن را بخورد، گیاه . 2 - آن چه پادشاهان برای پذیرایی سفرا و لوازم نگاه - داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند. 3 - مالیاتی که برای تهیة خوراک عمال حکومت وصول می شد (تیموریان و صفویان ).


لغت نامه دهخدا

( علفة ) علفة. [ ع ُل ْ ل َ ف َ ] ( ع اِ ) یک دانه از میوه علّف که میوه طلح است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
علفه. [ ع َ ل َ ف َ / ف ِ ] ( از ع ، اِ ) آنچه پادشاهان برای پذیرائی سُفَرا و لوازم نگاه داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند. ( حاشیه چهارمقاله عروضی ص 19 از ذیل قوامیس عرب از دزی ) : خوارزمشاه خواجه حسین میکال را بجای نیک فرودآورد و علفه شگرف فرمود. ( چهارمقاله ص 119 ).

علفه . [ ع َ ل َ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) آنچه پادشاهان برای پذیرائی سُفَرا و لوازم نگاه داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند. (حاشیه ٔ چهارمقاله ٔ عروضی ص 19 از ذیل قوامیس عرب از دزی ) : خوارزمشاه خواجه حسین میکال را بجای نیک فرودآورد و علفه ٔ شگرف فرمود. (چهارمقاله ص 119).


علفة. [ ع ُل ْ ل َ ف َ ] (ع اِ) یک دانه از میوه ٔ علّف که میوه ٔ طلح است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

آنچه از خوراک و لوازم دیگر که در قدیم پادشاهان برای پذیرایی سفرا و ملازمان و دواب آنان می دادند.


کلمات دیگر: