کلمه جو
صفحه اصلی

غلمه

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) تیز شهوت شدن ( زن و مرد ) ۲ - ( اسم ) تیزی شهوت و جماع .

فرهنگ معین

(غُ مَ یا مِ ) [ ع . غلمة ] ۱ - (مص ل . ) تیز شهوت شدن (زن و مرد ). ۲ - (اِ مص . ) تیزی شهوت جماع .

لغت نامه دهخدا

( غلمة ) غلمة. [ غ ُ م َ ] ( ع مص ) به معنی غَلَم. تیزشهوت شدن زن و مرد. ( مصادر زوزنی ). || ( اِمص ) تیزی شهوت جماع و خواهانی آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شهوت.( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به غلم شود :
به باد فتق براهیم و غلمه عثمان
به دبه علی موش گیر وقت دباب.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 54 ).
به غلمه طبقات طبق زنان سرای
به آبگینه و مازو و کندروو گلاب.
خاقانی ( ایضاً دیوان ص 55 ).

غلمة. [ غ َ ل ِ م َ ] ( ع ص ) مؤنث غَلِم. ( منتهی الارب ). زن تیزشهوت. ( آنندراج ).

غلمة. [ غ ِ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ غُلام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). رجوع به غلام شود.
غلمه. [ غ ُ م َ ] ( اِخ ) شهری در الجزائر است که آیین مسیحیت درقرون نخستین بدانجا رونق گرفت. ( از اعلام المنجد ).

غلمه . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) شهری در الجزائر است که آیین مسیحیت درقرون نخستین بدانجا رونق گرفت . (از اعلام المنجد).


غلمة. [ غ َ ل ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث غَلِم . (منتهی الارب ). زن تیزشهوت . (آنندراج ).


غلمة. [ غ ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ غُلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). رجوع به غلام شود.


غلمة. [ غ ُ م َ ] (ع مص ) به معنی غَلَم . تیزشهوت شدن زن و مرد. (مصادر زوزنی ). || (اِمص ) تیزی شهوت جماع و خواهانی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهوت .(تاج المصادر بیهقی ). رجوع به غلم شود :
به باد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان
به دبه ٔ علی موش گیر وقت دباب .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 54).


به غلمه ٔ طبقات طبق زنان سرای
به آبگینه و مازو و کندروو گلاب .

خاقانی (ایضاً دیوان ص 55).



فرهنگ عمید

شدت میل به جماع، تیز شهوت شدن.


کلمات دیگر: