glands
غدد
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع غده . توده های کم و بیش درشت یا ریز کروی بیضوی لوبیایی شکل و یا باشکال غیر مشخص را گویند که دارای ترشحات خارجی و یا داخلی هستند
مرگامرگی شتران طاعوت الابل
مرگامرگی شتران طاعوت الابل
فرهنگ معین
(غُ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ غده .
لغت نامه دهخدا
غدد. [ غ َدَدْ ] ( ع اِ ) مرگامرگی شتران. ( منتهی الارب ). طاعون الابل. ج ، غداد. ( اقرب الموارد ). رجوع به غداد شود.
غدد. [ غ ُدَدْ ] ( ع اِ ) ج ِ غُدّه. ( منتهی الارب ) :
دروجود بزم ما اغیار شد همچون غدد
گر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد.
غدد. [ غ ُدَدْ ] ( ع اِ ) ج ِ غُدّه. ( منتهی الارب ) :
دروجود بزم ما اغیار شد همچون غدد
گر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد.
( لسان العجم بنقل از ابوالمعالی ).
رجوع به غده شود.غدد. [ غ َدَدْ ] (ع اِ) مرگامرگی شتران . (منتهی الارب ). طاعون الابل . ج ، غداد. (اقرب الموارد). رجوع به غداد شود.
غدد. [ غ ُدَدْ ] (ع اِ) ج ِ غُدّه . (منتهی الارب ) :
دروجود بزم ما اغیار شد همچون غدد
گر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد.
رجوع به غده شود.
دروجود بزم ما اغیار شد همچون غدد
گر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد.
(لسان العجم بنقل از ابوالمعالی ).
رجوع به غده شود.
فرهنگ عمید
= غده
غده#NAME?
پیشنهاد کاربران
این واژه عربی و چیوان ( = جمع ) غده است؛ و پارسی آن اینهاست:
لووان ( لوو: کردی + پسوند چیوان «ان» ) ( نگاه کنید به غده )
خِتان ( سنسکریت: خِتَ + پسوند «ان» )
گاندان ( سنسکریت: گاندا + پسوند «ان» )
گِرانسها ( سنسکریت: گْرَنثی + پسوند «ها» )
گَدواس gadvãs ( گدو: سنسکریت + پسوند سنسکریت چیوان «اس» )
لووان ( لوو: کردی + پسوند چیوان «ان» ) ( نگاه کنید به غده )
خِتان ( سنسکریت: خِتَ + پسوند «ان» )
گاندان ( سنسکریت: گاندا + پسوند «ان» )
گِرانسها ( سنسکریت: گْرَنثی + پسوند «ها» )
گَدواس gadvãs ( گدو: سنسکریت + پسوند سنسکریت چیوان «اس» )
کلمات دیگر: