(هَ ) ۱ - (اِ. ) گرو، گروگان ، رهن . ۲ - (ص . ) سرکش ، عاصی .
شالهنگ
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
شالهنگ. [ هََ ] ( اِ ) گرو و آن را بعربی رهن خوانند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) :
جستن نظیر تو به هنر بر مکابره است
نایافته نمودن بر عقل شالهنگ.
کس را چگونه گیرم بی جرم شالهنگ.
اقطاع قدیم شالهنگ است.
ایمن مباش تا دم مردن زمکر دیو
تا دیو دین ز تو نستاند به شالهنگ.
با عیب گر که شعر من اکنون قرین شود
یاری همی کند خلجی را بشالهنگ.
همچو شالنگیست واپس رفتنم.
جستن نظیر تو به هنر بر مکابره است
نایافته نمودن بر عقل شالهنگ.
سوزنی.
خر شاعری است پرسم ، یاشاطریست خرکس را چگونه گیرم بی جرم شالهنگ.
سوزنی.
در کوی هنر مباش کان کوی اقطاع قدیم شالهنگ است.
انوری ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| گروگان باشد و آن را مرهون خوانند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی )( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ نظام ) ( فرهنگ سروری ). || مکر و حیله و فریب. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ). مؤلف فرهنگ رشیدی گوید که این معنی محل تأمل است : ایمن مباش تا دم مردن زمکر دیو
تا دیو دین ز تو نستاند به شالهنگ.
سوزنی.
مؤلف فرهنگ رشیدی پس از ذکر شاهد گوید: در فرهنگ ( یعنی جهانگیری ) بمعنی ستم و مکر و حیله گفته ، و این دو بیت شاهد آورده و در این تأمل است. چه معنی اول نیز توان گفت ، مگر آنکه برای تکرار قافیه این معنی قرار داده باشد. || سرکشی و نافرمانی. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). || زیادتی و اشتلم. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ). در فرهنگ جهانگیری و مؤید الفضلاء بمعنی اشتلم و ستم نیز آمده است. ( ازفرهنگ سروری ) : با عیب گر که شعر من اکنون قرین شود
یاری همی کند خلجی را بشالهنگ.
سوزنی ( از سروری ).
آه کز استیلای نفس شالهنگ همچو شالنگیست واپس رفتنم.
غضایری رازی ( از جهانگیری ).
فرهنگ عمید
۱. گرو، گروگان.
۲. مکر، فریب.
۳. (صفت ) سرکش و نافرمان.
۲. مکر، فریب.
۳. (صفت ) سرکش و نافرمان.
پیشنهاد کاربران
شالهنگ. سرهنگ. پاهنگ. آهنگ. فرهنگ. . . . . وهر کلمه ایی انگ داشته باشد. تورکی است. چون حروف گچپژدر عربی ولهجه هایش نیست.
هیچ کدام اینها که گفتند نیست نشان میدهد شالهنگ چارشن و چالش و چالشن همه به همان معنی های چالج در ژرمنیست
کلمات دیگر: