کلمه جو
صفحه اصلی

شران

فرهنگ فارسی

شریدن
۱ - ( صفت ) پیاپی ریزان و روان . ۲ - باران .
جانوری است که به پشه ماند شرانه یکی آن یا آن مگس ریزه است که در شبانگاه پدید آید .

فرهنگ معین

(شُ رّ ) (ص فا. حامص . ) ۱ - پیاپی ریزان و روان . ۲ - باران .

لغت نامه دهخدا

شران . [ ش ِرْ را ] (اِخ ) شهر مهم ساتراپی مزپتامی (بین النهرین امروزی ) و امروز معروف به حران است که بواسطه ٔ عبور حضرت ابراهیم و شکست کراسوس معروف شده .


شران. [ ش ُ / ش ِرْ را ] ( نف ) پیاپی ریزنده و روان. ( برهان ) ( آنندراج ). روان و پیاپی ریزنده. ( ناظم الاطباء ).
- باران شران ؛ به اعتبار پیاپی ریختن و به این معنی به کسر «ش » هم آمده است و عربان ثجاج گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).بارانی که پیاپی ریزد. ( ناظم الاطباء ).

شران. [ ش َرْ را ] ( ع اِ ) جانوری است که به پشه ماند. شرانة، یکی آن ، یا آن مگس ریزه است که در شبانگاه پدید آید. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) بدی و ایذا و اذیت و آزار. ( ناظم الاطباء ).

شران. [ ش ِرْ را ] ( اِخ ) شهر مهم ساتراپی مزپتامی ( بین النهرین امروزی ) و امروز معروف به حران است که بواسطه عبور حضرت ابراهیم و شکست کراسوس معروف شده.

شران . [ ش َرْ را ] (ع اِ) جانوری است که به پشه ماند. شرانة، یکی آن ، یا آن مگس ریزه است که در شبانگاه پدید آید. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) بدی و ایذا و اذیت و آزار. (ناظم الاطباء).


شران . [ ش ُ / ش ِرْ را ] (نف ) پیاپی ریزنده و روان . (برهان ) (آنندراج ). روان و پیاپی ریزنده . (ناظم الاطباء).
- باران شران ؛ به اعتبار پیاپی ریختن و به این معنی به کسر «ش » هم آمده است و عربان ثجاج گویند. (برهان ) (آنندراج ).بارانی که پیاپی ریزد. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

شرنده، در حال شریدن، ویژگی آبی که پیاپی فروریزد و روان باشد.

دانشنامه عمومی

شران (به عربی: شران) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در Afrin District واقع شده است.
فهرست شهرهای سوریه
شران ۲٬۵۹۶ نفر جمعیت دارد.


کلمات دیگر: