کارخانه دار
صناعی
عربی به فارسی
صنعتي , داراي صنايع بزرگ , اهل صنعت
فرهنگ فارسی
منسوب به صناعت، ساختگی، مقابل طبیعی
( صفت ) منسوب به صناعت صنعتی مصنوعی مقابل طبیعی .
( صفت ) منسوب به صناعت صنعتی مصنوعی مقابل طبیعی .
فرهنگ معین
(صَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) منسوب به صناعت ، صنعتی ، مصنوعی .
لغت نامه دهخدا
صناعی. [ ص ِ ] ( ص نسبی ) مصنوع. مقابل طبیعی. جعلی. مجعول : رود بر دو ضرب است : یکی طبیعی و دیگر صناعی. اما رود صناعی آن است که رود کده های او بکنده اندو آب بیاورده اند از بهر آبادانی شهری را یا کشت... ( حدود العالم ). نغمه صناعی نغمه ای است که مخرجش آلتی مصنوعه بود. ( خلاصةالافکار ). پادزهر صناعی. تریاق.
- حمل شایع صناعی ؛ ( اصطلاح اصول ) حمل مفهوم است بر مصداق مانند زیدٌ انسان مقابل حمل اولی ذاتی که آن حمل مفهوم است بر مفهوم مانندالانسان انسان یا الانسان حیوان ناطق.
- حمل شایع صناعی ؛ ( اصطلاح اصول ) حمل مفهوم است بر مصداق مانند زیدٌ انسان مقابل حمل اولی ذاتی که آن حمل مفهوم است بر مفهوم مانندالانسان انسان یا الانسان حیوان ناطق.
فرهنگ عمید
ساختگی.
کلمات دیگر: