کلمه جو
صفحه اصلی

غله دان

فارسی به انگلیسی

crib

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوزه ای که سر آن را بچرم خام گیرند و در میان آن سوراخی کنند و پول در آن ریزند .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) انبار غله .

لغت نامه دهخدا

غله دان. [ غ َل ْ ل َ / ل ِ غ َ ل َ / ل ِ] ( اِ مرکب ) انبار غله. ( ناظم الاطباء ) :
صحبت چو غله نمی دهد باز
جان در غله دان خلوت انداز.
نظامی.

غله دان. [ غ ُل ْ ل َ / ل ِ / غ ُ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) کوزه ای را گویند که سر آن را به چرم خام بگیرند و در میان آن سوراخی کنند، و راهداران و تمغاچیان دارند تا زری را که از مردم بستانند در میان آن کوزه بیندازند، و در بعضی مزارات و بقعه ها مجاوران و خادمان مثل کوزه دارند و زری را که مردمان به طریق نذر بیاورند در آن اندازند. ( فرهنگ جهانگیری ). به معنی غلک است و آن کوزه ای باشد که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن چرم کنند و تمغاچیان و راهداران و قماربازان و غیرهم زری که از مردم گیرند در آن ریزند، و با ثانی غیر مشدد هم به نظر آمده است. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ). غولک دان. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). غُلَّک. قلک. || به معنی زمین و گورستان نیز آمده است. ( انجمن آرا ). رجوع به مدخل بعد شود.

غله دان . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ غ َ ل َ / ل ِ] (اِ مرکب ) انبار غله . (ناظم الاطباء) :
صحبت چو غله نمی دهد باز
جان در غله دان خلوت انداز.

نظامی .



غله دان . [ غ ُل ْ ل َ / ل ِ / غ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کوزه ای را گویند که سر آن را به چرم خام بگیرند و در میان آن سوراخی کنند، و راهداران و تمغاچیان دارند تا زری را که از مردم بستانند در میان آن کوزه بیندازند، و در بعضی مزارات و بقعه ها مجاوران و خادمان مثل کوزه دارند و زری را که مردمان به طریق نذر بیاورند در آن اندازند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی غلک است و آن کوزه ای باشد که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن چرم کنند و تمغاچیان و راهداران و قماربازان و غیرهم زری که از مردم گیرند در آن ریزند، و با ثانی غیر مشدد هم به نظر آمده است . (برهان قاطع) (از آنندراج ). غولک دان . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). غُلَّک . قلک . || به معنی زمین و گورستان نیز آمده است . (انجمن آرا). رجوع به مدخل بعد شود.


فرهنگ عمید

انبار غله.
= قلک: خانهٴ غولند بپردازشان / در غله دان عدم اندازشان (نظامی۱: ۱۴ ).

انبار غله.


= قلک: ◻︎ خانهٴ غولند بپردازشان / در غله‌دان عدم اندازشان (نظامی۱: ۱۴).



کلمات دیگر: