کلمه جو
صفحه اصلی

عربه

عربی به فارسی

ديو , جن , شيطان , نورد , ارابه , گاري , دوچرخه , چرخ , باگاري بردن , نعش کش , مرده کش , بانعش کش بردن , واگن , بارکش , با واگن حمل کردن , وسيله نقليه , ناقل , حامل , رسانه , برندگر , رسانگر


فرهنگ فارسی

۱ - منسوب به عرب ۱ - از قوم عرب تازی . ۲ - زبان قوم مزبور زبان تازی .
وادیی است که از جبل شیخ به خلیج عربه ممتد است طولش ۲۵٠ میل و شامل حوله و بحر الجلیل و بحر الملح یا مرداب میباشد و گاهی این اسم به الغور که فیما بین دریای مرداب و دریای احمر واقع است صدق کند

فرهنگ معین

(عَ بِ یا بَ ) [ ع . عربة ] (اِ. ) ۱ - گردونه . ۲ - کالسکه .

لغت نامه دهخدا

عربة. [ ] (اِخ ) (به عبری معنی سوخته دارد) وادیی است که از جبل شیخ به خلیج عربه ممتد است طولش 250 میل و شامل حوله و بحرالجلیل و بحرالملح یا مرداب میباشد و گاهی این اسم به الغور که فیمابین دریای مرداب و دریای احمر واقع است صدق کند. و در غیر این موضع گاهی اشاره به الغور قصد از شمال دریای مرداب مذکور است اما قسمتی که از شمال دریای مرداب به خلیج عقبه ممتد است . طولش 100 میل و عرضش از 4 - 14 میل و ارتفاع دیوارهای آهکی و کلسیه اش بمغرب دشت از 500 الی 1800 قدم و ارتفاع کوه هور 5000 قدم و سنگهای طرف شرقی غالباً پورفیری و باسلت میباشد و سطح دشت مرقوم پورفیری و ریگهای از سنگهای مختلفه فراهم آمده پوشیده است . و سبزه و علف کمیاب و حرارت هوایش در غایت شدت میباشد ولی قضیه ٔ این که درزمان قدیم رود اردن در عربه جاری بوده است از جمله آراء سخیف و بی اعتباری است . (از قاموس کتاب مقدس ).


عربة. [ ع َ رَ ب َ ] (اِخ ) در اصل نام شهرهای عرب است . || موضعی است به فلسطین . (معجم البلدان ).


عربة. [ ع َ رَ ب َ ] (اِخ )دهی است در اول وادی نخله از طرف مکة. (از معجم البلدان ). ناحیه ای است نزدیک مدینه ، قریش بدانجا اقامت کرد و عرب بدان نسبت داده میشود. (از منتهی الارب ).


عربة. [ ع َ رَ ب َ ] (ع اِ) نهری که آبش سخت تیز رود. || نفس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


عربة. [ ع َ رِ ب َ ] (ع ص ) خالص از عرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زن بسیار خندنده . (منتهی الارب ). عروب از نساء. (از اقرب الموارد). || زن حریص بر بازی و لهو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || معده ٔ تباه شده . || چاه بسیار آب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


( عربة ) عربة. [ ع َ رِ ب َ ] ( ع ص ) خالص از عرب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || زن بسیار خندنده. ( منتهی الارب ). عروب از نساء. ( از اقرب الموارد ). || زن حریص بر بازی و لهو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || معده تباه شده. || چاه بسیار آب. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

عربة. [ ع َ رَ ب َ ] ( ع اِ ) نهری که آبش سخت تیز رود. || نفس. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

عربة. [ ع َ رَ ب َ ] ( اِخ )دهی است در اول وادی نخله از طرف مکة. ( از معجم البلدان ). ناحیه ای است نزدیک مدینه ، قریش بدانجا اقامت کرد و عرب بدان نسبت داده میشود. ( از منتهی الارب ).

عربة. [ ع َ رَ ب َ ] ( اِخ ) در اصل نام شهرهای عرب است. || موضعی است به فلسطین. ( معجم البلدان ).

عربة. [ ] ( اِخ ) ( به عبری معنی سوخته دارد ) وادیی است که از جبل شیخ به خلیج عربه ممتد است طولش 250 میل و شامل حوله و بحرالجلیل و بحرالملح یا مرداب میباشد و گاهی این اسم به الغور که فیمابین دریای مرداب و دریای احمر واقع است صدق کند. و در غیر این موضع گاهی اشاره به الغور قصد از شمال دریای مرداب مذکور است اما قسمتی که از شمال دریای مرداب به خلیج عقبه ممتد است. طولش 100 میل و عرضش از 4 - 14 میل و ارتفاع دیوارهای آهکی و کلسیه اش بمغرب دشت از 500 الی 1800 قدم و ارتفاع کوه هور 5000 قدم و سنگهای طرف شرقی غالباً پورفیری و باسلت میباشد و سطح دشت مرقوم پورفیری و ریگهای از سنگهای مختلفه فراهم آمده پوشیده است. و سبزه و علف کمیاب و حرارت هوایش در غایت شدت میباشد ولی قضیه این که درزمان قدیم رود اردن در عربه جاری بوده است از جمله آراء سخیف و بی اعتباری است. ( از قاموس کتاب مقدس ).


کلمات دیگر: