مرغی است آبی سیاه دراز گردن
غرنوق
فرهنگ فارسی
مرغی است آبی سیاه دراز گردن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب گوید: غرنوق را در مغرب چنین تلفظ کنند ( یعنی به ضم اول و سوم ) و این کلمه در آنجا همواره معنای گرو را میدهد. مستعینی آرد: «مرارة الکرکی تعرف الکراکی بالعجمیة «غرویش » و هو «الغرنوق ». به نظر «عبدالواحد» غرنوق شکل مغربی و غرنیق شکل قدیم آن است اما به عقیده ٔبعضی این اشتباه است ، زیرا در اخبار مروی چنین آمده : الغرنوق و الغُرَنَیق... طائر ابیض من طیر الماء. || قو ( مرغ ). ( قاموس ترک از دزی ). || توک موی تافته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک لاغ گیسوی پلیته کرده. موی پیچیده بهم بافته. الخصلة من الشعر المفتلة. ج ، غَرانِق. ( اقرب الموارد ). || درختی است. ج ، غَرانِق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( اقرب الموارد ). || گیاه نرم که در بیخ عوسج روید. ( منتهی الارب ). غُرانِق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، غَرانیق. ( اقرب الموارد ). || هر گیاه نازک پنهان. ( منتهی الارب ). || شُش گاو نر و گوساله و گوسفند و سایر حیواناتی که قابل تغذیه اند. ( دزی ج 2 ص 201 ). || ( ص ) جوان سپید خوب صورت. ج ، غرانیق ، غرانقة، غرانق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جوان زیباشکل ، و غرانیق العلا مراد از اصنام است. ( غیاث اللغات ). جوان سفید زیبا. ( اقرب الموارد ). جوان نازک. مرد جوان. ( مهذب الاسماء ). غُرنَیق. غِرنیق. غَرَونَق. غِرنَوق. غِرناق. غُرانِق. ( اقرب الموارد ).
غرنوق. [ غ ِ ن َ ] ( ع اِ ) مرغی است آبی ، سیاه ، درازگردن ، و گویند سپید. یا کلنگ. یا مرغی است شبیه به کلنگ. ( از منتهی الارب ). غُرنوق. غُرنَیق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). در صبح الاعشی آمده : آن را غُرنَیق گویند، و به غرانیق جمع بندند. جوهری گوید، آن مرغ آبی سفید درازگردن است و آن را غرنیق نامیده اند به سبب سفیدی آن. و بعضی گفتند کرکی است جز اینکه آن سبز و دراز منقار است ، و به قولی رنگ آن مانند رنگ کرکی است به جز سر و سینه وی که سیاه می باشد و دو گیسو در سر دارد، و از خصائص وی این است که پرش در جوانی خاکستری رنگ است و چون بزرگ شود سیاه گردد و این در سایر مرغان نیست ، زیرا سفیدی پر به سیاهی تبدیل نمی یابد، بلکه سیاهی به سفیدی بدل می گردد چنانکه در کلاغ و گنجشک و خطاف چنین است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 66 ). رجوع به غُرنوق شود. || ( ص ) جوان سپید خوب صورت. ( ازمنتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غُرنوق شود.
غرنوق . [ غ ِ ن َ ] (ع اِ) مرغی است آبی ، سیاه ، درازگردن ، و گویند سپید. یا کلنگ . یا مرغی است شبیه به کلنگ . (از منتهی الارب ). غُرنوق . غُرنَیق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در صبح الاعشی آمده : آن را غُرنَیق گویند، و به غرانیق جمع بندند. جوهری گوید، آن مرغ آبی سفید درازگردن است و آن را غرنیق نامیده اند به سبب سفیدی آن . و بعضی گفتند کرکی است جز اینکه آن سبز و دراز منقار است ، و به قولی رنگ آن مانند رنگ کرکی است به جز سر و سینه ٔ وی که سیاه می باشد و دو گیسو در سر دارد، و از خصائص وی این است که پرش در جوانی خاکستری رنگ است و چون بزرگ شود سیاه گردد و این در سایر مرغان نیست ، زیرا سفیدی پر به سیاهی تبدیل نمی یابد، بلکه سیاهی به سفیدی بدل می گردد چنانکه در کلاغ و گنجشک و خطاف چنین است . (از صبح الاعشی ج 2 ص 66). رجوع به غُرنوق شود. || (ص ) جوان سپید خوب صورت . (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غُرنوق شود.
غرنوق . [ غ ُ ] (ع اِ) مرغی است آبی ، سیاه ، درازگردن ، و گویند سپید . یا کلنگ . یا مرغی است شبیه به کلنگ . (منتهی الارب ). ج ، غَرانِق ، غَرانِقَة، غرانیق . (منتهی الارب ) (المنجد). مرغ آبی . (مهذب الاسماء). کرکی . (اقرب الموارد) (دزی ج 2 ص 210). یا مرغی شبیه کرکی . (از اقرب الموارد). قسمی مرغابی درازگردن سفید و بقولی سیاه . درنا. غِرنَوق . (اقرب الموارد). غُرنَیق . (صبح الاعشی ج 2 ص 66) (المنجد). غِرنیق . غُرانِق . (المنجد).
دزی در ذیل قوامیس عرب گوید: غرنوق را در مغرب چنین تلفظ کنند (یعنی به ضم اول و سوم ) و این کلمه در آنجا همواره معنای گرو را میدهد. مستعینی آرد: «مرارة الکرکی تعرف الکراکی بالعجمیة «غرویش » و هو «الغرنوق ». به نظر «عبدالواحد» غرنوق شکل مغربی و غرنیق شکل قدیم آن است اما به عقیده ٔبعضی این اشتباه است ، زیرا در اخبار مروی چنین آمده : الغرنوق و الغُرَنَیق ... طائر ابیض من طیر الماء. || قو (مرغ ). (قاموس ترک از دزی ). || توک موی تافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک لاغ گیسوی پلیته کرده . موی پیچیده ٔ بهم بافته . الخصلة من الشعر المفتلة. ج ، غَرانِق . (اقرب الموارد). || درختی است . ج ، غَرانِق . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد). || گیاه نرم که در بیخ عوسج روید. (منتهی الارب ). غُرانِق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، غَرانیق . (اقرب الموارد). || هر گیاه نازک پنهان . (منتهی الارب ). || شُش گاو نر و گوساله و گوسفند و سایر حیواناتی که قابل تغذیه اند. (دزی ج 2 ص 201). || (ص ) جوان سپید خوب صورت . ج ، غرانیق ، غرانقة، غرانق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوان زیباشکل ، و غرانیق العلا مراد از اصنام است . (غیاث اللغات ). جوان سفید زیبا. (اقرب الموارد). جوان نازک . مرد جوان . (مهذب الاسماء). غُرنَیق . غِرنیق . غَرَونَق . غِرنَوق . غِرناق . غُرانِق . (اقرب الموارد).