کلمه جو
صفحه اصلی

غمازه

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - مونث غماز ۲ - دختر نیکو پیکر نیکو اعضا در هنگام غمزو اشاره .

فرهنگ معین

(غَ مّ زِ یا زَ ) [ ع . غمازة ] (ص . ) ۱ - مؤنث غماز.۲ - دختر نیکو پیکر در هنگام غمزه و اشاره .

لغت نامه دهخدا

( غمازة ) غمازة. [ غ َم ْ ما زَ ] ( ع ص ) تأنیث غَمّاز. رجوع به غَمّاز شود. || دختر نیکوپیکر نیکواعضا در هنگام غمز و اشاره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دختری نیکوغمزه. الجاریة الحسنة الغمز للاعضاء و هو عصرها بالید. ( منتهی الارب ) :
کز کرشمه غمزه ٔغمازه ای
بر دلم بنهاد داغ تازه ای.
مولوی ( مثنوی ).

غمازة. [ غ ُ زَ ] ( اِخ ) چشمه ای است مر بنی تمیم را یا چاهی است میان بصره و بحرین. ( منتهی الارب ).
- عین غمازة ؛ چشمه معروفی است در سودة از تهامه ، و بقولی چاه معروفی است بین بصره و بحرین. ( از معجم البلدان ). رجوع به عین غمازة شود.

غمازة. [ غ َم ْ ما زَ ] (ع ص ) تأنیث غَمّاز. رجوع به غَمّاز شود. || دختر نیکوپیکر نیکواعضا در هنگام غمز و اشاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختری نیکوغمزه . الجاریة الحسنة الغمز للاعضاء و هو عصرها بالید. (منتهی الارب ) :
کز کرشمه غمزه ٔغمازه ای
بر دلم بنهاد داغ تازه ای .

مولوی (مثنوی ).



غمازة. [ غ ُ زَ ] (اِخ ) چشمه ای است مر بنی تمیم را یا چاهی است میان بصره و بحرین . (منتهی الارب ).
- عین غمازة ؛ چشمه ٔ معروفی است در سودة از تهامه ، و بقولی چاه معروفی است بین بصره و بحرین . (از معجم البلدان ). رجوع به عین غمازة شود.


فرهنگ عمید

= غماز

غماز#NAME?


پیشنهاد کاربران

عشوه گر

فریبنده

نازکننده

افسونگر


کلمات دیگر: