غباوت. [ غ َ وَ ] ( ع مص ، اِمص ) کندذهنی. ( غیاث ) ( آنندراج ). درنایافتن و ابله شدن. ( تاج المصادر زوزنی ). گول گردیدن. نه دریافتن از چیزی. گولی. ( منتهی الارب ). احمقی. سَفَة. غافلی. عدم فطانت. کندفهمی. نادانی. بلاهت. بلادت : وزیر چون پادشاه را تحریص نماید در کاری که به رفق... تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت خویش نموده باشد. ( کلیله و دمنه ). امیر سیف الدوله دانست که حرکت آن حضرت سبب جهل و غباوت اهل تدبیر و نقصان رشد ناصح و مشیر است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 203 ).