( مصدر ) پیمودن اندازه گرفتن .
طناب نهادن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . نَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) طناب زدن .
لغت نامه دهخدا
طناب نهادن. [ طَ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از پیمودن. میرمعزی راست :
برین حدیث شها شهر تو دلیل بس است
که از عمارت او ملک یافت رونق و آب
بدولت تو منجم بر او کشیده رقم
بهمت تو مهندس بر او نهاده طناب.
برین حدیث شها شهر تو دلیل بس است
که از عمارت او ملک یافت رونق و آب
بدولت تو منجم بر او کشیده رقم
بهمت تو مهندس بر او نهاده طناب.
( از آنندراج ).
کلمات دیگر: