کلمه جو
صفحه اصلی

صقیل

عربی به فارسی

لعاب , لعاب شيشه , مهره , برق , پرداخت , لعابي کردن , لعاب دادن , براق کردن , صيقل کردن , بي نور و بيحالت شدن(درگفتگوي ازچشم)


فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) زدوده شده جلا یافته مصقول . ۲ - ( اسم ) شمشیر زدوده .
رجوع به ابوالکمیت الصقیل ... شود

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) زدوده شده ، جلا یافته . ۲ - (اِ. ) شمشیر زدوده .

لغت نامه دهخدا

صقیل . [ ص َ ] (اِخ ) حجاج بن ابی زید واسطی مکنی به ابو یوسف . رجوع به ابویوسف حجاج شود.


صقیل . [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالکمیت الصقیل ... شود.


صقیل. [ ص َ ] ( ع ص ) زدوده. ( منتهی الارب ). زدوده شده و روشن. ( غیاث اللغات ). روشن کرده. مهره زده. مصقول ؛ شمشیر صقیل. ( منتهی الارب ). تیغ زدوده. ( مهذب الاسماء ) :
رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی
زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل.
فرخی.
شکسته گردن گردنکشان به گرز گران
زدوده آینه ملک را به تیغ صقیل.
مسعودسعد.

صقیل. [ ص َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوالکمیت الصقیل... شود.

صقیل. [ ص َ ] ( اِخ ) حجاج بن ابی زید واسطی مکنی به ابو یوسف. رجوع به ابویوسف حجاج شود.

صقیل . [ ص َ ] (ع ص ) زدوده . (منتهی الارب ). زدوده شده و روشن . (غیاث اللغات ). روشن کرده . مهره زده . مصقول ؛ شمشیر صقیل . (منتهی الارب ). تیغ زدوده . (مهذب الاسماء) :
رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی
زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل .

فرخی .


شکسته گردن گردنکشان به گرز گران
زدوده آینه ٔ ملک را به تیغ صقیل .

مسعودسعد.



فرهنگ عمید

زدوده و جلاداده شده.

پیشنهاد کاربران

صقیل
( ( صقیل ) ) : هر شی ء نورانی ، صیقلی و جلا داده شده را می گویند. شیخ طوسى و شیخ صدوق مى فرماید: ( ( پس از آنکه حضرت نرجس خاتون به ولی عصر - ارواحنا فداه - حامله شد او را صقیل نام نهادند ) ) . ( 14 )
علامه مجلسى پس از نقل فراز بالا از شیخ صدوق ، مى فرماید: ( ( نرجس خاتون پس از آنکه به آن وجود نورانى حامله شد، هاله اى از نور و ضیاء او رافراگرفت ، آنگاه به جهت این نورانیت فوق العاده او را صقیل نام نهادند ) )


کلمات دیگر: