( صفت ) ۱ - پهلوان تیر انداز . ۲ - بیرحم .
سخت کمان
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . کَ ) (ص مر. ) ۱ - تیرانداز ماهر. ۲ - بی رحم و سنگدل .
لغت نامه دهخدا
سخت کمان. [ س َ ک َ ] ( ص مرکب ) پهلوان و تیرانداز و شه زور. ( آنندراج ). درشت و بی رحم. ( ناظم الاطباء ) :
ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان
پهنه بازی و کمند افکنی و چوگان باز.
زآنسان گذرد کز دل بدخواه تو نفرین.
کز بهر طمع سست بود سخت کمانیش.
ورنه تو چنین سخت کمان نیز نئی.
بود سیصد هزار سخت کمان.
سخت کمان چه غم خورد گر تو ضعیف جوشنی.
حیف بود بلبلی کاین همه دستان اوست.
دیدی که وفا بسر نبردی
ای سخت کمان سست پیمان.
ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان
پهنه بازی و کمند افکنی و چوگان باز.
فرخی.
ای سخت کمانی که خدنگ تو ز پولادزآنسان گذرد کز دل بدخواه تو نفرین.
فرخی.
کآن مرد سوی اهل خرد سست بود سخت کز بهر طمع سست بود سخت کمانیش.
ناصرخسرو ( دیوان چ کتابخانه تهران ).
بخت بد ما همی کند سست پیی ورنه تو چنین سخت کمان نیز نئی.
مهستی دبیر.
در رکابش چو اژدهای دمان بود سیصد هزار سخت کمان.
نظامی.
سعدی اگر جزع کنی ور نکنی چه فایده سخت کمان چه غم خورد گر تو ضعیف جوشنی.
سعدی.
گر همه مرغی زنند سخت کمانان به تیرحیف بود بلبلی کاین همه دستان اوست.
سعدی.
|| درشت و بی رحم : دیدی که وفا بسر نبردی
ای سخت کمان سست پیمان.
سعدی.
|| ماهر در تیراندازی. آنکه کمان را بیشتر کشد تا تیر آن دورپروازتر بود : بسیار بزرگ و دراز است ( صنوبر ) بحدی که مرغان بر سر آن آشیانه کنند هیچ تیرانداز سخت کمانی تیر بدان نتواند رسانید. ( فلاحتنامه ).فرهنگ عمید
۱. کسی که کمان سخت و محکم را بکشد.
۲. آن که در کشیدن کمان و تیراندازی مهارت داشته باشد، تیر انداز ماهر و پرزور.
۲. آن که در کشیدن کمان و تیراندازی مهارت داشته باشد، تیر انداز ماهر و پرزور.
کلمات دیگر: