کلمه جو
صفحه اصلی

شقق

فرهنگ فارسی

جمع شقه

لغت نامه دهخدا

شقق. [ ش َ ق َ] ( ع اِمص ) درازی اسب. ( منتهی الارب ). اسمی است از اشق. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اشق و شقاء شود.

شقق. [ ش ُ ق َ / ش َ ق َ ] ( ع اِ ) جامه پیش شکافته. خلاف جبه. ( منتهی الارب ).

شقق. [ ش َ ق َ ] ( مص ) دست بر هم زدن با اصول چنانکه صدا از آن بلند شود. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( برهان ).

شقق. [ ش ِ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ شِقّة. ( ازاقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شِقّة شود.

شقق. [ ش ُ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ شُقَّة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شُقّة شود.

شقق . [ ش َ ق َ ] (مص ) دست بر هم زدن با اصول چنانکه صدا از آن بلند شود. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ).


شقق . [ ش َ ق َ] (ع اِمص ) درازی اسب . (منتهی الارب ). اسمی است از اشق . (از اقرب الموارد). و رجوع به اشق و شقاء شود.


شقق . [ ش ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ شِقّة. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شِقّة شود.


شقق . [ ش ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ شُقَّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شُقّة شود.


شقق . [ ش ُ ق َ / ش َ ق َ ] (ع اِ) جامه ٔ پیش شکافته . خلاف جبه . (منتهی الارب ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۸(بار)


کلمات دیگر: