رابرت پیرسیگ (۶ سپتامبر ۱۹۲۸–۲۴ آوریل ۲۰۱۷) نویسنده و فیلسوف آمریکایی و نویسنده رمان ذن و فن نگهداشت موتورسیکلت (۱۹۷۴) است.افلاطون، ارسطو، چارلز سندرز پرس، ویلیام جیمز، ویلیام جیمز سیدیس، آنری پوانکاره، هندوئیسم، ذن، تائوئیسم
در سال ۱۹۴۳ به دانشگاه مینه سوتا وارد شد تا بیو شیمی بخواند اما او دانشجوئی معمولی نبود. رابرت متفاوت بود. آرمانگرا و نکته سنج که در کنار این دو خصلت باید به آزاداندیشی او نیز توجه شود. رابرت در رمان ذن و فن نگهداشت موتورسیکلت خودش را در قالب دو کاراکتر توضیح می دهد. در خلال آزمایش های بیو شیمی رابرت پیرسیگ به این نکته توجه کرد که نظریه های مربوط به توضیح یک پدیده در خلال آزمایشاهای علمی یا در خلال استفاده از روش های علمی زیاد و زیاد تر می شوند و این تضاد منطقی که در درون نگرش علمی وجود دارد رابرت را تا حدی سر خورده، نگران و عصبی می کرد؛ و شاید این ها همه باعث شدند تا وی دانشگاه را با نمراتی ضعیف به پایان برساند. رابرت ایمان خود را به خدای دانش بشری از دست داده بود. پس از ورود به ارتش و حضور در شبه جزیرهٔ کره رابرت به مینه سوتا برگشت و تصمیم گرفت تحصیلاتش را در رشتهٔ فلسفه کامل کند. او به همین منظور به هند رفت و به مطالعهٔ فلسفهٔ شرق پرداخت، اما همه را به یکباره رها کرد، به آمریکا برگشت و به تدریس زبان انگلیسی مشغول شد. در سال ۱۹۵۴ با نانسی ان جیمز ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب دو کودک به نام های کریس و تئودور شد. پیرسیگ بعد از جدائی از نانسی با وندی کیمبال ازدواج کرد.
کریس نیز بعدها در درگیری خیابانی با ضربات چاقو به قتل رسید. او نیز در کتاب پدرش به عنوان یکی ار کاراکترهای مهم حضور دارد. پس از چند نوبت بستری شدن در آسایشگاه روانی و متعاقب مشاجره با همسر دومش که باردار شده بود و نمی خواست سقط جنین کند، رابرت پیرسیگ به مسافرت دریائی پرداخت و از این طریق به سواحل کشورهای اسکاندیناوی رسید. دخترش "نل "نیز در خلال همین سال ها متولد شد.
پیر سیگ به رابطهٔ بین جهان معنا و جهان مادی و تکنولوژیک اهمیت می داد به حدی که او را بعنوان تئوری پرداز متافیزیک کمیتی می شناسند.
در سال ۱۹۴۳ به دانشگاه مینه سوتا وارد شد تا بیو شیمی بخواند اما او دانشجوئی معمولی نبود. رابرت متفاوت بود. آرمانگرا و نکته سنج که در کنار این دو خصلت باید به آزاداندیشی او نیز توجه شود. رابرت در رمان ذن و فن نگهداشت موتورسیکلت خودش را در قالب دو کاراکتر توضیح می دهد. در خلال آزمایش های بیو شیمی رابرت پیرسیگ به این نکته توجه کرد که نظریه های مربوط به توضیح یک پدیده در خلال آزمایشاهای علمی یا در خلال استفاده از روش های علمی زیاد و زیاد تر می شوند و این تضاد منطقی که در درون نگرش علمی وجود دارد رابرت را تا حدی سر خورده، نگران و عصبی می کرد؛ و شاید این ها همه باعث شدند تا وی دانشگاه را با نمراتی ضعیف به پایان برساند. رابرت ایمان خود را به خدای دانش بشری از دست داده بود. پس از ورود به ارتش و حضور در شبه جزیرهٔ کره رابرت به مینه سوتا برگشت و تصمیم گرفت تحصیلاتش را در رشتهٔ فلسفه کامل کند. او به همین منظور به هند رفت و به مطالعهٔ فلسفهٔ شرق پرداخت، اما همه را به یکباره رها کرد، به آمریکا برگشت و به تدریس زبان انگلیسی مشغول شد. در سال ۱۹۵۴ با نانسی ان جیمز ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب دو کودک به نام های کریس و تئودور شد. پیرسیگ بعد از جدائی از نانسی با وندی کیمبال ازدواج کرد.
کریس نیز بعدها در درگیری خیابانی با ضربات چاقو به قتل رسید. او نیز در کتاب پدرش به عنوان یکی ار کاراکترهای مهم حضور دارد. پس از چند نوبت بستری شدن در آسایشگاه روانی و متعاقب مشاجره با همسر دومش که باردار شده بود و نمی خواست سقط جنین کند، رابرت پیرسیگ به مسافرت دریائی پرداخت و از این طریق به سواحل کشورهای اسکاندیناوی رسید. دخترش "نل "نیز در خلال همین سال ها متولد شد.
پیر سیگ به رابطهٔ بین جهان معنا و جهان مادی و تکنولوژیک اهمیت می داد به حدی که او را بعنوان تئوری پرداز متافیزیک کمیتی می شناسند.
wiki: رابرت پیرسیگ