کلمه جو
صفحه اصلی

ناظره

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث ناظر:۱ - نظرکننده . ۲ - چشم جمع : ناظرات .
کوهیست یا آبیست مر بنی عبس را یا موضعیست .

لغت نامه دهخدا

( ناظرة ) ناظرة. [ ظِ رَ ] ( ع اِ ) چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). عین. ( اقرب الموارد ). ج ، نواظر. || اصطلاحاً، نگریستن به بصیرت است از جانبین امر در نسبت بین دو چیز به خاطر اظهار صواب. ( تعریفات جرجانی ). طرفین قضیه ای را برای اظهار نظر و انتخاب جهت صواب مورد دقت قرار دادن.

ناظرة. [ ظِ رَ ] ( اِخ ) کوهی است یا آبی است مربنی عبس را یا موضعی است. ( منتهی الارب ). جبل او ماء لبنی عبس باعلی الشقیق ، او موضع. ( معجم متن اللغة ).

ناظرة. [ ظِ رَ ] (اِخ ) کوهی است یا آبی است مربنی عبس را یا موضعی است . (منتهی الارب ). جبل او ماء لبنی عبس باعلی الشقیق ، او موضع. (معجم متن اللغة).


ناظرة. [ ظِ رَ ] (ع اِ) چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). عین . (اقرب الموارد). ج ، نواظر. || اصطلاحاً، نگریستن به بصیرت است از جانبین امر در نسبت بین دو چیز به خاطر اظهار صواب . (تعریفات جرجانی ). طرفین قضیه ای را برای اظهار نظر و انتخاب جهت صواب مورد دقت قرار دادن .


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَاظِرَةٌ: نظر کننده
ریشه کلمه:
نظر (۱۲۹ بار)


کلمات دیگر: