برابر پارسی : ( آریستوکرات ) بُزرگ وار، نژادخواه، نژاده
اریستوکرات
برابر پارسی : ( آریستوکرات ) بُزرگ وار، نژادخواه، نژاده
فرهنگ فارسی
عضوطبقه اشراف، هواخواه اعیان واشراف، طرفدار آریستوکراسی
( صفت اسم ) طرفدار اریستوکراسی طرفدار اشراف عضو اریستو کراسی از اعیان .
( صفت اسم ) طرفدار اریستوکراسی طرفدار اشراف عضو اریستو کراسی از اعیان .
فرهنگ معین
( آریستوکرات ) (تُ کِ ) [ یو. ] (ص . ) طرفدار اشراف ، عضو طبقة اشراف ، آن که معتقد به حکومت آریستوکراسی است .
فرهنگ عمید
( آریستوکرات ) ۱. عضو طبقۀ اشراف.
۲. هواخواه و طرفدار اشراف.
۳. مربوط به طبقۀ اشراف.
۲. هواخواه و طرفدار اشراف.
۳. مربوط به طبقۀ اشراف.
پیشنهاد کاربران
خواص، نخبگان
به انگلیسی: Aristocracy = نخبه سالاری، طبقه خواص
به انگلیسی: Aristocracy = نخبه سالاری، طبقه خواص
آریستوکرات یعنی پیرو ایدئولوژی سیاسی به اسم آریستوکراسی
و آریستوکراسی یعنی نخبه سالاری و شایسته سالاری
که از اریستو از کلمه ارسطو میاد و ریشه اش برمیگرده به مدینه فاضله افلاطون و سقراط که بهترین نوع حکومت است
ربطی به اشراف گری نداره به هیچ وجه
و آریستوکراسی یعنی نخبه سالاری و شایسته سالاری
که از اریستو از کلمه ارسطو میاد و ریشه اش برمیگرده به مدینه فاضله افلاطون و سقراط که بهترین نوع حکومت است
ربطی به اشراف گری نداره به هیچ وجه
این معنای آریستوکرات نیست
بطورخلاصه:
آریستوکرات ریشه در نظریات ارستو دارد و منتسب به اوست
به معنی حکومت نخبگان و دانایان هست
نه به معنی حکومت اشراف و اشراف زادگان
یعنی بهترین نوع حکومت از نظر ارستو و افلاطون همین آریستوکراسی هست
بطورخلاصه:
آریستوکرات ریشه در نظریات ارستو دارد و منتسب به اوست
به معنی حکومت نخبگان و دانایان هست
نه به معنی حکومت اشراف و اشراف زادگان
یعنی بهترین نوع حکومت از نظر ارستو و افلاطون همین آریستوکراسی هست
شایسته سالاری - همراهی کردن افراد شایسته
مفهوم آریستوکرات در ترجمه داستان دوشهر چارلز دیکنز به معنی اشراف و اشراف زادگی درست جور درمیاد.
کلمات دیگر: