مترادف دیمومت : پایایی، جاودانگی، خلود، دوام
دیمومت
مترادف دیمومت : پایایی، جاودانگی، خلود، دوام
مترادف و متضاد
پایایی، جاودانگی، خلود، دوام
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - همیشه بودن خلود . ۲ - ( اسم ) همیشگی بادوام .
ماخوذ از دیمومه عربی بمعنای همیشگی .
ماخوذ از دیمومه عربی بمعنای همیشگی .
فرهنگ معین
(دِ یا دَ مَ ) [ ع . دیمومة ] ۱ - (مص ل . ) همیشه بودن ، خلود. ۲ - (اِمص . ) همیشگی ، دوام .
لغت نامه دهخدا
دیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود :
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هریک چون فرق کرد زیرک سار.
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هریک چون فرق کرد زیرک سار.
ناصرخسرو.
دیمومت. [ دَ م َ ] ( ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی. پیوستگی. دوام. پایندگی. جاویدی. بی کرانگی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود :
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هریک چون فرق کرد زیرک سار.
دیمومة. [ دَ م َ] ( ع مص ) همیشگی نمودن. ( از منتهی الارب ). ثابت و دوام داشتن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) دوام. ( از اقرب الموارد ذیل دم م ). یقال قطعوا دیمومة و دیامیم و هی الارض التی یدوم بعد. ( اقرب الموارد ).
دیمومة. [ دَ م َ ] ( ع ص ، اِ ) بیابان فراخ بی آب. مفازة دیمومة. ( منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. ( از اقرب الموارد ذیل ماده دم م ).
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هریک چون فرق کرد زیرک سار.
ناصرخسرو.
دیمومة. [ دَ م َ] ( ع مص ) همیشگی نمودن. ( از منتهی الارب ). ثابت و دوام داشتن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) دوام. ( از اقرب الموارد ذیل دم م ). یقال قطعوا دیمومة و دیامیم و هی الارض التی یدوم بعد. ( اقرب الموارد ).
دیمومة. [ دَ م َ ] ( ع ص ، اِ ) بیابان فراخ بی آب. مفازة دیمومة. ( منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. ( از اقرب الموارد ذیل ماده دم م ).
فرهنگ عمید
دوام داشتن، دائم بودن، همیشه بودن.
کلمات دیگر: