کلمه جو
صفحه اصلی

سرکوفته


مترادف سرکوفته : واپس زده شده، سرکوب شده، مضمحل، نابود، شکست خورده

فارسی به انگلیسی

pent-up, repressed

repressed


مترادف و متضاد

واپس‌زده‌شده


سرکوب‌شده، مضمحل، نابود


شکست‌خورده


۱. واپسزدهشده
۲. سرکوبشده، مضمحل، نابود
۳. شکستخورده


فرهنگ فارسی

که سر او را کوفته باشند . یا نابود . مضمحل .

لغت نامه دهخدا

سرکوفته. [ س َ ت َ / ت ِ] ( ن مف مرکب ) که سر او را کوفته باشند :
چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک
سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد.
مجیر بیلقانی.
سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم.
سعدی.
خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت
حرص موری است که در زیر زمین می باید.
صائب.
|| نابود. مضمحل :
سرکوفته و جگردریده
موی از بن گوشها بریده.
نظامی.
و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. ( جهانگشای جوینی ).
عذرش بنه ار بزیر سنگی
سرکوفته ای چو مار برگشت.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. سرکوبیده، سرکوب شده.
۲. جانوری که سرش را کوبیده و شکسته باشند: مار سرکوفته.


کلمات دیگر: