مترادف سست پیمان : بدعهد، سست عهد، سست وفا، پیمان شکن، سست پیوند، بی وفا، عهدشکن، عهدگسل
متضاد سست پیمان : سخت پیمان، وفادار، وفامند
سست پیمان
مترادف سست پیمان : بدعهد، سست عهد، سست وفا، پیمان شکن، سست پیوند، بی وفا، عهدشکن، عهدگسل
متضاد سست پیمان : سخت پیمان، وفادار، وفامند
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
بی وفا، ناسپاس، سست پیمان
بی وفا، سست پیمان، بی ایمان، بدقول، نقض ایمان
سست پیمان، بدقول
سست پیمان، بی ایمان
بدعهد، سست‌عهد، سست‌وفا، پیمان‌شکن، سست‌پیوند، بیوفا، عهدشکن، عهدگسل ≠ سخت‌پیمان، وفادار، وفامند
فرهنگ فارسی
بی ثبات در عهد و شرط و پیمان شکن
لغت نامه دهخدا
سست پیمان. [ س ُ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) بی ثبات درعهد و شرط و پیمان شکن. ( ناظم الاطباء ) :
نه رفیق مهربان است حریف سست پیمان
که به روز تیرباران سپر بلا نباشد.
رفتی و چنین برفت تقدیر.
صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست.
نه رفیق مهربان است حریف سست پیمان
که به روز تیرباران سپر بلا نباشد.
سعدی ( کلیات چ فروغی ص 105 ).
ای سخت جفای سست پیمان رفتی و چنین برفت تقدیر.
سعدی.
سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل ورای صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست.
سعدی.
فرهنگ عمید
سست عهد، آن که به عهدوپیمان خود عمل نکند، پیمان شکن.
جدول کلمات
بیوفا
کلمات دیگر: