مترادف بروبوم : بوم و بر، زمین، سرزمین، اقلیم، ملک
بروبوم
مترادف بروبوم : بوم و بر، زمین، سرزمین، اقلیم، ملک
مترادف و متضاد
بوم و بر، زمین، سرزمین، اقلیم، ملک
فرهنگ فارسی
( اسم ) زمین سرزمین بوم و بر.
لغت نامه دهخدا
بر و بوم. [ ب َ رُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ( از: بر، به رای مشدد به معنی زمین ناکاشته و آن لفظ عربی است + بوم ، به معنی زمین کاشته یعنی زمین قابل زراعت و ناقابل که سستی پذیرد ) ( از آنندراج ). بوم و بر. وطن. سرزمین. بنگاه :
نکردم زمانی بر و بوم یاد
ترا خواستم نیز پیروز و شاد.
همان از پی گنج و پیوند خویش.
بر و بوم ایشان نماند بجای.
سر سال نو خلعتی بستدی.
نه شهر و بر و بوم ایران بپای.
نیازارم از بهر ارز ترا.
که دوری دادش از زاد و بر و بوم.
نبیند جزکه ویرانی بر و بوم.
آب و آتش به بر وبوم پدر درگیرم.
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
که ویران شد ز بیدادش بر و بوم.
اساسی برو بست نتوان درست.
نکردم زمانی بر و بوم یاد
ترا خواستم نیز پیروز و شاد.
فردوسی.
ز بهر بر و بوم و فرزند خویش همان از پی گنج و پیوند خویش.
فردوسی.
همان چون به یک شهر دو کدخدای بر و بوم ایشان نماند بجای.
فردوسی.
بر و بوم آن یکسر آنرا بدی سر سال نو خلعتی بستدی.
فردوسی.
یکی زنده از ما نماند بجای نه شهر و بر و بوم ایران بپای.
فردوسی.
از این پس بر و بوم و مرز ترانیازارم از بهر ارز ترا.
فردوسی.
کند نفرین بر آن سال و مه شوم که دوری دادش از زاد و بر و بوم.
( ویس و رامین ).
هر آنکس را که باشد راهبر بوم نبیند جزکه ویرانی بر و بوم.
ناصرخسرو.
چون نبد بر تو مبارک بر و بوم پدرت آب و آتش به بر وبوم پدر درگیرم.
خاقانی.
وآنگهی ترکتاز کرد بروم درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
از آن ده نه تبه کردم برین شوم که ویران شد ز بیدادش بر و بوم.
نظامی.
زمینی که دارد بر و بوم سست اساسی برو بست نتوان درست.
نظامی ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
سرزمین، بوم وبر: زمینی که دارد بروبوم سست / اساسی بر او بست نتوان درست (نظامی۵: ۷۶۲ ).
کلمات دیگر: