مترادف تضییق : تنگنا، تنگی، فشار، تنگ کردن، درمضیقه افکندن
تضییق
مترادف تضییق : تنگنا، تنگی، فشار، تنگ کردن، درمضیقه افکندن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تنگنا، تنگی، فشار
تنگ کردن
درمضیقه افکندن
جلوگیری، محدودیت، انحصار، تحدید، تضییق
۱. تنگنا، تنگی، فشار
۲. تنگ کردن
۳. درمضیقه افکندن
فرهنگ فارسی
تنگ گرفتن، سختی کردن، درتنگناقراردادن
۱ - ( مصدر ) تنگ کردن تنگ گرفتن در مضیقه افکندن در تنگی انداختن . ۲ - تنگ گیری . جمع : تضییقات .
۱ - ( مصدر ) تنگ کردن تنگ گرفتن در مضیقه افکندن در تنگی انداختن . ۲ - تنگ گیری . جمع : تضییقات .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) تنگ کردن ، تنگ گرفتن .
لغت نامه دهخدا
تضییق. [ ت َض ْ ] ( ع مص ) تنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ضدتوسیع. ( اقرب الموارد ). || کار تنگ فراگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). کار تنگ گرفتن. ( از زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تنگ گرفتن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. تنگ کردن.
۲. سخت گرفتن به کسی، در تنگنا قرار دادن.
۲. سخت گرفتن به کسی، در تنگنا قرار دادن.
پیشنهاد کاربران
سختی، فشار و تنگی در نبودن آب ( م۱۵۹ مدنی )
سابقه ی تضییقی برای اراضی دیگر
در تنگناه قرار دادن صاحبان اراضی دیگر
در تنگناه قرار دادن صاحبان اراضی دیگر
سخت گیری
کلمات دیگر: