کلمه جو
صفحه اصلی

دیرین


مترادف دیرین : دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه

متضاد دیرین : جدید

فارسی به انگلیسی

ancient, immemorial, lifelong, long-standing, longtime, old, chronic, age-old, inveterate

ancient, old, inveterate


age-old, ancient, immemorial, lifelong, long , long-standing, longtime, old


فارسی به عربی

سحیق

مترادف و متضاد

bygone (صفت)
قدیمی، کهنه، گذشته، دیرین

immemorial (صفت)
دیرین، خیلی پیر، بسیار قدیم، خیلی قدیم، یاد نیاوردنی، خیلی کهنه

دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه ≠ جدید


فرهنگ فارسی

دیرینه، کهن، کهنه، قدیم، قدمت، کهنگی، دیرینگی
( صفت ) کهنه کهن قدیم .

فرهنگ معین

(ص نسب . ) کهنه ، قدیم .

لغت نامه دهخدا

دیرین. ( ص نسبی ) دیرینه. کهنه. ( آنندراج ). کهن. قدیم. عتیق. عتیقه : یار دیرین. دوست دیرین. آرزوی دیرین :
نشناخت مرا حریف دیرین
زیرا که چنین ندید پارم.
ناصرخسرو.
چو مجلس گرم شد ازنور شیرین
ز مستی در سرآمد خواب دیرین.
نظامی.
چو هرخاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتکار دیرینم.
حافظ.
- صحبت دیرین ؛ همنشینی و مصاحبت قدیم :
ای غم از صحبت دیرین توام دل بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی.
سعدی.
دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت.
سعدی.
یاران قدیم و دوستان حمیم از کلمه حق خاموش شدند و صحبت دیرین فراموش کردند. ( گلستان سعدی ).

دیرین. ( اِخ ) قریه ای آباد در غربیه بمصر. مؤلف تاج العروس این ده را آباد دیده است. ( از تاج العروس ).

دیرین . (اِخ ) قریه ای آباد در غربیه بمصر. مؤلف تاج العروس این ده را آباد دیده است . (از تاج العروس ).


دیرین . (ص نسبی ) دیرینه . کهنه . (آنندراج ). کهن . قدیم . عتیق . عتیقه : یار دیرین . دوست دیرین . آرزوی دیرین :
نشناخت مرا حریف دیرین
زیرا که چنین ندید پارم .

ناصرخسرو.


چو مجلس گرم شد ازنور شیرین
ز مستی در سرآمد خواب دیرین .

نظامی .


چو هرخاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتکار دیرینم .

حافظ.


- صحبت دیرین ؛ همنشینی و مصاحبت قدیم :
ای غم از صحبت دیرین توام دل بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی .

سعدی .


دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت .

سعدی .


یاران قدیم و دوستان حمیم از کلمه ٔ حق خاموش شدند و صحبت دیرین فراموش کردند. (گلستان سعدی ).

فرهنگ عمید

دیرینه، کهن، کهنه، قدیم.

جدول کلمات

کهن

پیشنهاد کاربران

طولانی

دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه، کهن، باستانی، قدیم، تاریخی


مزمن


کلمات دیگر: