مترادف بر کنار کردن : معزول کردن، عزل کردن، خلع کردن، منفصل کردن متضاد بر کنار کردن : منصوب کردن، برگماشتن
relieve (فعل)تخفیف دادن، کمک کردن، داشتن، تسلی دادن، بر کنار کردن، خلاص کردن، تغییر پست دادن، بر جسته ساختن، ریدنout (فعل)قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدنoust (فعل)دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن