مترادف نقاط : مناطق، نواحی، امکنه، جاها، مکان ها، نقطه ها
برابر پارسی : میانه ها، دیدگاه ها، خجک
full stops, points, dots, spots, localities
امکنه، جاها، مکانها
نقطهها
مناطق، نواحی
۱. مناطق، نواحی
۲. امکنه، جاها، مکانها
۳. نقطهها
نقاط. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) نقطه گذارنده ٔ بر حرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه کراسه را نقط زند. (مهذب الاسماء). نقطه زن . نقطه کننده . (فرهنگ خطی ). نقطه نهنده .
نقاط. [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نقطه . رجوع به نقطه شود. || قطعات پراکنده : نقاط من الکلام و نقط؛القطع المتفرقة منها. (منتهی الارب ). || نواحی . مناطق . مواضع: نقاط گرمسیر، نقاط سوق الجیشی .
نقطه#NAME?