مترادف برگه : ورق، ورقه، تکه کاغذ، جواز، تاییدیه، سند، مدرک، فیش، برش میوه های خشک شده
برگه
مترادف برگه : ورق، ورقه، تکه کاغذ، جواز، تاییدیه، سند، مدرک، فیش، برش میوه های خشک شده
فارسی به انگلیسی
discovered in a person's possession, dried peaches or apricots
card, clue, form, leaflet, paper, record, slip, tab
فارسی به عربی
شکل
مترادف و متضاد
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس
برگه، برگچه زیر گل
برگه، کیسه یا غده وچک ترشحی یا دفعی
ورق، ورقه، تکه کاغذ
جواز، تاییدیه
سند، مدرک
برشمیوههای خشک شده
۱. ورق، ورقه، تکه کاغذ
۲. جواز، تاییدیه
۳. سند، مدرک
۴. فیش
۵. برشمیوههای خشک شده
فرهنگ فارسی
مهندس و هوا نورد فرانسوی ( و . پاریس ۱۸۸٠ - ف. ۱۹۵۵ م . ) یکی از نخستن سازندگان هواپیما .
چیزهائی را که مرتب شود بنویسند
( اسم ) ۱- خشک کرد. میوه هایی که بصورت خشکبار ببازار عرضه میشوند از قبیل خشک کرد. زردالو و انجیر و سیب . ( میو. اخیر در خراسان بصورت برگه نیز عرضه میشود ) . ۲- زردالوی خشک کرده برگ. زردالو کشت. زردالو کشته . ۳- قطعات کاغذ و مقوا که بر آن چیزی نویسند .
مهندس و هوانورد فرانسوی که یکی از نخستین سازندگان هواپیما بوده است .
چیزهائی را که مرتب شود بنویسند
( اسم ) ۱- خشک کرد. میوه هایی که بصورت خشکبار ببازار عرضه میشوند از قبیل خشک کرد. زردالو و انجیر و سیب . ( میو. اخیر در خراسان بصورت برگه نیز عرضه میشود ) . ۲- زردالوی خشک کرده برگ. زردالو کشت. زردالو کشته . ۳- قطعات کاغذ و مقوا که بر آن چیزی نویسند .
مهندس و هوانورد فرانسوی که یکی از نخستین سازندگان هواپیما بوده است .
فرهنگ معین
(بَ گِ ) ( اِ. ) مجازاً قطعه کاغذ یا مقوا برای نوشتن یادداشت . ۲ - مدرک . ۳ - میوة گوشتالوی هسته دار که هستة آن را بیرون آورده آن را خشک کنند. ۴ - فرم (فره ).
لغت نامه دهخدا
برگه. [ ب َ گ َ / گ ِ ] ( اِ مرکب ) برگ کوچکی که در پای ساقه گل است. ( لغات فرهنگستان ). برگ خرد.
- دوبرگه ؛ علفی است. ( لغت محلی شوشتر، خطی ).
|| خشک کرده هلو و زردآلو چون آنرا به دو نیمه کرده و نیز هسته آن بیرون کرده باشند. نیمه کرده و خشک کرده هلو و زردآلو و غیره. کشته دانه بیرون کرده و به دو فلقه کرده. خشک کرده استخوان بیرون کرده شفتالو و زردآلو و مانند آن. لپه خشک کرده هلو وزردآلو میوه را دو قسمت کرده ، هسته بیرون کرده و خشکانیده باشند برگه نامند. کشته. مفلق. ( یادداشت دهخدا ): خشک کرده میوه هایی که بصورت خشکبار به بازار عرضه میشوند از قبیل خشک کرده زردآلو و انجیر و سیب ( میوه اخیر در خراسان بصورت برگه نیز عرضه میشود ). ( فرهنگ فارسی معین ). || زردآلوی خشک کرده. برگه زردآلو. کشته زردآلو. کشته. ( فرهنگ فارسی معین ). || بجای فیش پذیرفته شده و آن پارچه ای از کاغذ یا مانند آن است که در آن نام کتاب یا چیزهای مرتب کردنی را می نویسند. ( لغات فرهنگستان ). ورق کوچک. وریقه. ( یادداشت دهخدا ).قطعات کاغذ و مقوا که بر آن چیزی نویسند. ( فرهنگ فارسی معین ). || نشانه. علامت. نمونه.
- برگه دزدی ؛ پاره ای از مال دزدیده که پیش دزد شناسند و بدست آویز آن مطالبه مابقی کنند. ( آنندراج ). یک قطعه یا یک پاره از مجموع دزدی شده که نزد دزد بدست آرند. جزئی از اجزاء بسیار اشیاء مسروقه باشد که حسبه نزد سارق یابد. نمونه ای از اشیاء مسروقه. ( یادداشت دهخدا ):
شعر رنگین مرا کس نتواند بردن
برگه دزد حنا زود بکف می آید.
گو مگذارش که یافت گم کرده خویش.
- امثال :
چه ماند از کار پوستین ، یک برگه و دو آستین ؛ این کار بسی دیر کشید. ( امثال و حکم دهخدا ).
برگه. [ بِرْ / ب ِ رِگ ِ ] ( اِخ ) لوئی. ( 1880 - 1955 م. ) مهندس و هوانورد فرانسوی که یکی از نخستین سازندگان هواپیما بوده است. ( فرهنگ فارسی معین ).
- دوبرگه ؛ علفی است. ( لغت محلی شوشتر، خطی ).
|| خشک کرده هلو و زردآلو چون آنرا به دو نیمه کرده و نیز هسته آن بیرون کرده باشند. نیمه کرده و خشک کرده هلو و زردآلو و غیره. کشته دانه بیرون کرده و به دو فلقه کرده. خشک کرده استخوان بیرون کرده شفتالو و زردآلو و مانند آن. لپه خشک کرده هلو وزردآلو میوه را دو قسمت کرده ، هسته بیرون کرده و خشکانیده باشند برگه نامند. کشته. مفلق. ( یادداشت دهخدا ): خشک کرده میوه هایی که بصورت خشکبار به بازار عرضه میشوند از قبیل خشک کرده زردآلو و انجیر و سیب ( میوه اخیر در خراسان بصورت برگه نیز عرضه میشود ). ( فرهنگ فارسی معین ). || زردآلوی خشک کرده. برگه زردآلو. کشته زردآلو. کشته. ( فرهنگ فارسی معین ). || بجای فیش پذیرفته شده و آن پارچه ای از کاغذ یا مانند آن است که در آن نام کتاب یا چیزهای مرتب کردنی را می نویسند. ( لغات فرهنگستان ). ورق کوچک. وریقه. ( یادداشت دهخدا ).قطعات کاغذ و مقوا که بر آن چیزی نویسند. ( فرهنگ فارسی معین ). || نشانه. علامت. نمونه.
- برگه دزدی ؛ پاره ای از مال دزدیده که پیش دزد شناسند و بدست آویز آن مطالبه مابقی کنند. ( آنندراج ). یک قطعه یا یک پاره از مجموع دزدی شده که نزد دزد بدست آرند. جزئی از اجزاء بسیار اشیاء مسروقه باشد که حسبه نزد سارق یابد. نمونه ای از اشیاء مسروقه. ( یادداشت دهخدا ):
شعر رنگین مرا کس نتواند بردن
برگه دزد حنا زود بکف می آید.
منصور فکرت ( از آنندراج ).
هر کس ز وجود خویشتن برگه گرفت گو مگذارش که یافت گم کرده خویش.
میرزا عزت ناصح ( از آنندراج ).
|| ( اصطلاح خیاطی ) پاره ای از جامه. قسمتی از جامه. سجاف زیرین طرف راست پیراهن و جز آن. ( از یادداشت دهخدا ).- امثال :
چه ماند از کار پوستین ، یک برگه و دو آستین ؛ این کار بسی دیر کشید. ( امثال و حکم دهخدا ).
برگه. [ بِرْ / ب ِ رِگ ِ ] ( اِخ ) لوئی. ( 1880 - 1955 م. ) مهندس و هوانورد فرانسوی که یکی از نخستین سازندگان هواپیما بوده است. ( فرهنگ فارسی معین ).
برگه . [ بِرْ / ب ِ رِگ ِ ] (اِخ ) لوئی . (1880 - 1955 م .) مهندس و هوانورد فرانسوی که یکی از نخستین سازندگان هواپیما بوده است . (فرهنگ فارسی معین ).
برگه . [ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) برگ کوچکی که در پای ساقه ٔ گل است . (لغات فرهنگستان ). برگ خرد.
- دوبرگه ؛ علفی است . (لغت محلی شوشتر، خطی ).
|| خشک کرده ٔ هلو و زردآلو چون آنرا به دو نیمه کرده و نیز هسته ٔ آن بیرون کرده باشند. نیمه کرده و خشک کرده ٔ هلو و زردآلو و غیره . کشته ٔ دانه بیرون کرده و به دو فلقه کرده . خشک کرده ٔ استخوان بیرون کرده ٔ شفتالو و زردآلو و مانند آن . لپه ٔ خشک کرده ٔ هلو وزردآلو میوه را دو قسمت کرده ، هسته بیرون کرده و خشکانیده باشند برگه نامند. کشته . مفلق . (یادداشت دهخدا): خشک کرده ٔ میوه هایی که بصورت خشکبار به بازار عرضه میشوند از قبیل خشک کرده ٔ زردآلو و انجیر و سیب (میوه ٔ اخیر در خراسان بصورت برگه نیز عرضه میشود). (فرهنگ فارسی معین ). || زردآلوی خشک کرده . برگه ٔ زردآلو. کشته ٔ زردآلو. کشته . (فرهنگ فارسی معین ). || بجای فیش پذیرفته شده و آن پارچه ای از کاغذ یا مانند آن است که در آن نام کتاب یا چیزهای مرتب کردنی را می نویسند. (لغات فرهنگستان ). ورق کوچک . وریقه . (یادداشت دهخدا).قطعات کاغذ و مقوا که بر آن چیزی نویسند. (فرهنگ فارسی معین ). || نشانه . علامت . نمونه .
- برگه ٔ دزدی ؛ پاره ای از مال دزدیده که پیش دزد شناسند و بدست آویز آن مطالبه ٔ مابقی کنند. (آنندراج ). یک قطعه یا یک پاره از مجموع دزدی شده که نزد دزد بدست آرند. جزئی از اجزاء بسیار اشیاء مسروقه باشد که حسبه نزد سارق یابد. نمونه ای از اشیاء مسروقه . (یادداشت دهخدا):
شعر رنگین مرا کس نتواند بردن
برگه ٔ دزد حنا زود بکف می آید.
هر کس ز وجود خویشتن برگه گرفت
گو مگذارش که یافت گم کرده ٔ خویش .
|| (اصطلاح خیاطی ) پاره ای از جامه . قسمتی از جامه . سجاف زیرین طرف راست پیراهن و جز آن . (از یادداشت دهخدا).
- امثال :
چه ماند از کار پوستین ، یک برگه و دو آستین ؛ این کار بسی دیر کشید. (امثال و حکم دهخدا).
- دوبرگه ؛ علفی است . (لغت محلی شوشتر، خطی ).
|| خشک کرده ٔ هلو و زردآلو چون آنرا به دو نیمه کرده و نیز هسته ٔ آن بیرون کرده باشند. نیمه کرده و خشک کرده ٔ هلو و زردآلو و غیره . کشته ٔ دانه بیرون کرده و به دو فلقه کرده . خشک کرده ٔ استخوان بیرون کرده ٔ شفتالو و زردآلو و مانند آن . لپه ٔ خشک کرده ٔ هلو وزردآلو میوه را دو قسمت کرده ، هسته بیرون کرده و خشکانیده باشند برگه نامند. کشته . مفلق . (یادداشت دهخدا): خشک کرده ٔ میوه هایی که بصورت خشکبار به بازار عرضه میشوند از قبیل خشک کرده ٔ زردآلو و انجیر و سیب (میوه ٔ اخیر در خراسان بصورت برگه نیز عرضه میشود). (فرهنگ فارسی معین ). || زردآلوی خشک کرده . برگه ٔ زردآلو. کشته ٔ زردآلو. کشته . (فرهنگ فارسی معین ). || بجای فیش پذیرفته شده و آن پارچه ای از کاغذ یا مانند آن است که در آن نام کتاب یا چیزهای مرتب کردنی را می نویسند. (لغات فرهنگستان ). ورق کوچک . وریقه . (یادداشت دهخدا).قطعات کاغذ و مقوا که بر آن چیزی نویسند. (فرهنگ فارسی معین ). || نشانه . علامت . نمونه .
- برگه ٔ دزدی ؛ پاره ای از مال دزدیده که پیش دزد شناسند و بدست آویز آن مطالبه ٔ مابقی کنند. (آنندراج ). یک قطعه یا یک پاره از مجموع دزدی شده که نزد دزد بدست آرند. جزئی از اجزاء بسیار اشیاء مسروقه باشد که حسبه نزد سارق یابد. نمونه ای از اشیاء مسروقه . (یادداشت دهخدا):
شعر رنگین مرا کس نتواند بردن
برگه ٔ دزد حنا زود بکف می آید.
منصور فکرت (از آنندراج ).
هر کس ز وجود خویشتن برگه گرفت
گو مگذارش که یافت گم کرده ٔ خویش .
میرزا عزت ناصح (از آنندراج ).
|| (اصطلاح خیاطی ) پاره ای از جامه . قسمتی از جامه . سجاف زیرین طرف راست پیراهن و جز آن . (از یادداشت دهخدا).
- امثال :
چه ماند از کار پوستین ، یک برگه و دو آستین ؛ این کار بسی دیر کشید. (امثال و حکم دهخدا).
فرهنگ عمید
۱. برگ.
۲. برگ مانند، چیزی که شبیه برگ باشد.
۳. تکه های بریده شده از هلو یا زردآلو که آن ها را در آفتاب خشک کنند.
۴. نشانه و نمونۀ مال.
۵. تکه ای از اموال دزدیده شده که در نزد کسی پیدا شود.
۶. تکۀ کوچک کاغذ برای یادداشت، فیش.
۲. برگ مانند، چیزی که شبیه برگ باشد.
۳. تکه های بریده شده از هلو یا زردآلو که آن ها را در آفتاب خشک کنند.
۴. نشانه و نمونۀ مال.
۵. تکه ای از اموال دزدیده شده که در نزد کسی پیدا شود.
۶. تکۀ کوچک کاغذ برای یادداشت، فیش.
دانشنامه عمومی
برگه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
برگه (ساری) روستایی از توابع بخش میان دورود شهرستان ساری در استان مازندران ایران
برگه (خشکبار) خشک کردهٔ میوه هایی مانند هلو، زردآلو، شفتالو و سیب
برگه به معنی ورق کاغذ
برگه (ساری) روستایی از توابع بخش میان دورود شهرستان ساری در استان مازندران ایران
برگه (خشکبار) خشک کردهٔ میوه هایی مانند هلو، زردآلو، شفتالو و سیب
برگه به معنی ورق کاغذ
wiki: برگه
برگه (خشکبار). برگه به خشک کردهٔ هلو، زردآلو، شفتالو و سیب گفته می شود. برای ساخت برگه، میوه را دو نیمه کرده، هستهٔ آن را بیرون می آورند و می خشکانند. به آن کِشته یا مُفَلَّق نیز گفته می شود.
علی اکبر دهخدا و دیگران، سرواژهٔ «برگه»، لغت نامهٔ دهخدا (بازیابی در ۳ سپتامبر ۲۰۱۴).
محمد معین و دیگران، سرواژهٔ «برگه»، فرهنگ لغت معین (بازیابی در ۳ سپتامبر ۲۰۱۴).
علی اکبر دهخدا و دیگران، سرواژهٔ «برگه»، لغت نامهٔ دهخدا (بازیابی در ۳ سپتامبر ۲۰۱۴).
محمد معین و دیگران، سرواژهٔ «برگه»، فرهنگ لغت معین (بازیابی در ۳ سپتامبر ۲۰۱۴).
wiki: برگه (خشکبار)
برگه (میان دورود). مختصات: ۳۶°۴۷′۵۰″ شمالی ۵۳°۱۲′۳۵″ شرقی / ۳۶٫۷۹۷۲۲°شمالی ۵۳٫۲۰۹۷۲°شرقی / 36.79722; 53.20972
برگه، روستایی است از توابع بخش گهرباران شهرستان میاندورود در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان میان دورود بزرگ قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۶۴۸نفر (۴۶۴خانوار) بوده است.
برگه، روستایی است از توابع بخش گهرباران شهرستان میاندورود در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان میان دورود بزرگ قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۶۴۸نفر (۴۶۴خانوار) بوده است.
wiki: برگه (میان دورود)
برگه (میوه). برگه (انگلیسی: Follicle) میوهٔ خشک و شکوفای پُردانه است که از یک برچه تشکیل شده است و در هنگام رسیدن تنها از یک طرف شکاف برمی دارد.
wiki: برگه (میوه)
دانشنامه آزاد فارسی
بِرِگه (Breguet)
هواپیمای دوبالۀ دونفرۀ فرانسوی. در جنگ جهانی اول به منزلۀ بمب افکن در ساعات روز از آن استفاده می شد. نخستین بار در نوامبر ۱۹۱۶ به پرواز درآمد و پیش از پایان جنگ همراه با ۷۱ اسکادران فرانسوی در جبهۀ غربی و نیز چندین بار در خاورمیانه و بالکان به خدمت گرفته شد و در نیروی هوایی امریکا و بلژیک نیز به کار گرفته شد. تا ۱۹۳۰ نیز این هواپیما، با تغییرات و اصلاحات متعدد، همچنان به کار می رفت و بسیاری از آن ها به منزلۀ هواپیمای آب نشین و حمل ونقل بازرگانی به خدمت گرفته می شد.
هواپیمای دوبالۀ دونفرۀ فرانسوی. در جنگ جهانی اول به منزلۀ بمب افکن در ساعات روز از آن استفاده می شد. نخستین بار در نوامبر ۱۹۱۶ به پرواز درآمد و پیش از پایان جنگ همراه با ۷۱ اسکادران فرانسوی در جبهۀ غربی و نیز چندین بار در خاورمیانه و بالکان به خدمت گرفته شد و در نیروی هوایی امریکا و بلژیک نیز به کار گرفته شد. تا ۱۹۳۰ نیز این هواپیما، با تغییرات و اصلاحات متعدد، همچنان به کار می رفت و بسیاری از آن ها به منزلۀ هواپیمای آب نشین و حمل ونقل بازرگانی به خدمت گرفته می شد.
wikijoo: برگه
برگه (جانورشناسی). بَرْگِه (جانورشناسی)(follicle)
(یا: فولیکول) در جانورشناسی، گروه کوچکی از یاخته های احاطه کننده و تغذیه کنندۀ ساختارهایی مانند مو یا یاخته هایی مانند تخمک. در حالت اوّل، به فولیکول مو و در حالت دوّم، به فولیکول گراف موسوم اند.
(یا: فولیکول) در جانورشناسی، گروه کوچکی از یاخته های احاطه کننده و تغذیه کنندۀ ساختارهایی مانند مو یا یاخته هایی مانند تخمک. در حالت اوّل، به فولیکول مو و در حالت دوّم، به فولیکول گراف موسوم اند.
wikijoo: برگه_(جانورشناسی)
برگه (میوه). رجوع شود به:زردآلو
wikijoo: برگه_(میوه)
فرهنگستان زبان و ادب
{bract} [زیست شناسی] هریک از برگ های تغییرشکل یافته در پای گل که حدواسط کاسبرگ و برگ های طبیعی است
* مصوب فرهنگستان اول
{index card, fiche (fr. )} [عمومی] 1. ورقه ای کاغذی یا مقوایی که بر روی آن مشخصات کتاب را می نویسند 2. ورقه ای کاغذی که اطلاعاتی دربارۀ حقوق یا مالیات یا وجه پرداخت شده در آن ذکر شود * "برگه" در معنای نخست مصوب فرهنگستان اول است.
{follicle} [زیست شناسی- علوم گیاهی] میوۀ خشک شکوفای پُردانۀ حاصل یک برچه که در هنگام رسیدن تنها از یک طرف شکاف برمی دارد
{form} [عمومی] برگه ای چاپی برای درج اطلاعات خواسته شده در آن
{index card, fiche (fr. )} [عمومی] 1. ورقه ای کاغذی یا مقوایی که بر روی آن مشخصات کتاب را می نویسند 2. ورقه ای کاغذی که اطلاعاتی دربارۀ حقوق یا مالیات یا وجه پرداخت شده در آن ذکر شود * "برگه" در معنای نخست مصوب فرهنگستان اول است.
{follicle} [زیست شناسی- علوم گیاهی] میوۀ خشک شکوفای پُردانۀ حاصل یک برچه که در هنگام رسیدن تنها از یک طرف شکاف برمی دارد
{form} [عمومی] برگه ای چاپی برای درج اطلاعات خواسته شده در آن
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اصطلاحاً به لپّه های خشکانیده بی هسته زردآلو و میوه های همانندی، چون هلو و شفتالو، که هسته آن ها به آسانی جدا می شود بَرگه گفته می شود.
واژه «برگه» به این معنی در فارسی ظاهراً جدید است.
گرچه آشپز ناصرالدین شاه اصطلاحات «برگه زردآلو» و «برگه هلو» را ذکر کرده است، اما این نام در واژه نامه های دوره قاجار و منابع فارسی پیش از آن یافت نمی شود.
پیشتر برگه را به نامهایی چون کشتَه و قاق و گاه قیسی می خواندند.
«کشته» را، که امروزه در خراسان برای برگه زردآلو و در افغانستان برای زردآلوی خشک کرده بدون هسته به کار می برند، در واژه نامه های فارسی قدیم به معنای «میوه خشک کرده» در اصطلاحاتی چون «امرودِ کشته» و «شفتالود کشته» و «زردآلود کشته» آورده اند.
مؤلف برهان قاطع ، ذیل کشته ،آن را چنین تعریف کرده است : «آلو و زردآلو و امرود و شفتالو و امثال آن که دانه آن ها را برآورده و خشک کرده باشند».
در خراسان، تهیه کشته خربزه از قدیم معمول بوده، و عرضه برگه سیب هنوز رایج است (معین، ذیل «برگه»؛.
معادلهایی عربی برای کلمه کشته
فرهنگ نویسان ایرانی در قرنهای پنجم و ششم، برای کلمه کشته معادلهایی عربی چون مُفَلَّق («شفتالوی جداشده از خَسْته (هسته)»؛، مُفلَق الْخَوْخ («شفتالوی خشک کرده» یا «شفتالوی کشته»؛ و مُشَقَّق («شفتالوی خشک کرده»؛ ذکر کرده اند.
واژه ترکی جغتایی قاق همچون صفتی برای خشک کرده برخی میوه ها (یا دیگر خوردنیها، مثلاً نان) از قدیم در خراسان و ماوراء النهر متداول بوده است، چنانکه در قرن نهم مَرْویان کشته خربزه را «قاق» یا «قاقِ خربزه» می گفتند.
امروزه نیز مردم تاجیکستان برگه زردآلو و شفتالو را «قاق زردآلو» و «قاق شفتالو» می گویند.
واژه «قیسی» یا «قیصی» که به معنی زردآلو بوده است («قسمی از زردآلو»)، ظاهراً از قرن هفتم به بعد به معنای زردآلوی خشک کرده باهسته یا بی هسته و آکنده به مغز بادام کم و بیش به کار می رفته است
مکتوبات رشیدالدین فضل الله درباره برگه
رشیدالدین فضل الله در مکتوب خود درباره تهیه اسباب و آذوقه زمستانی، قیسی را در شمار میوه های خشک کرده («فواکه یابس»)، و در ذیل آن، گونه های مختلف خشکبار زردآلو به صورت برگه را ذکر کرده است.
امروزه زردآلوی هسته برآورده خشک کرده و درسته را قیسی می گویند.
پیشینه تهیه انواع برگه
...
واژه «برگه» به این معنی در فارسی ظاهراً جدید است.
گرچه آشپز ناصرالدین شاه اصطلاحات «برگه زردآلو» و «برگه هلو» را ذکر کرده است، اما این نام در واژه نامه های دوره قاجار و منابع فارسی پیش از آن یافت نمی شود.
پیشتر برگه را به نامهایی چون کشتَه و قاق و گاه قیسی می خواندند.
«کشته» را، که امروزه در خراسان برای برگه زردآلو و در افغانستان برای زردآلوی خشک کرده بدون هسته به کار می برند، در واژه نامه های فارسی قدیم به معنای «میوه خشک کرده» در اصطلاحاتی چون «امرودِ کشته» و «شفتالود کشته» و «زردآلود کشته» آورده اند.
مؤلف برهان قاطع ، ذیل کشته ،آن را چنین تعریف کرده است : «آلو و زردآلو و امرود و شفتالو و امثال آن که دانه آن ها را برآورده و خشک کرده باشند».
در خراسان، تهیه کشته خربزه از قدیم معمول بوده، و عرضه برگه سیب هنوز رایج است (معین، ذیل «برگه»؛.
معادلهایی عربی برای کلمه کشته
فرهنگ نویسان ایرانی در قرنهای پنجم و ششم، برای کلمه کشته معادلهایی عربی چون مُفَلَّق («شفتالوی جداشده از خَسْته (هسته)»؛، مُفلَق الْخَوْخ («شفتالوی خشک کرده» یا «شفتالوی کشته»؛ و مُشَقَّق («شفتالوی خشک کرده»؛ ذکر کرده اند.
واژه ترکی جغتایی قاق همچون صفتی برای خشک کرده برخی میوه ها (یا دیگر خوردنیها، مثلاً نان) از قدیم در خراسان و ماوراء النهر متداول بوده است، چنانکه در قرن نهم مَرْویان کشته خربزه را «قاق» یا «قاقِ خربزه» می گفتند.
امروزه نیز مردم تاجیکستان برگه زردآلو و شفتالو را «قاق زردآلو» و «قاق شفتالو» می گویند.
واژه «قیسی» یا «قیصی» که به معنی زردآلو بوده است («قسمی از زردآلو»)، ظاهراً از قرن هفتم به بعد به معنای زردآلوی خشک کرده باهسته یا بی هسته و آکنده به مغز بادام کم و بیش به کار می رفته است
مکتوبات رشیدالدین فضل الله درباره برگه
رشیدالدین فضل الله در مکتوب خود درباره تهیه اسباب و آذوقه زمستانی، قیسی را در شمار میوه های خشک کرده («فواکه یابس»)، و در ذیل آن، گونه های مختلف خشکبار زردآلو به صورت برگه را ذکر کرده است.
امروزه زردآلوی هسته برآورده خشک کرده و درسته را قیسی می گویند.
پیشینه تهیه انواع برگه
...
wikifeqh: برگه
گویش مازنی
/barge/ از توابع دهستان قره طغان بهشهر
از توابع دهستان قره طغان بهشهر
واژه نامه بختیاریکا
( بُرگِه ) لبه
جدول کلمات
فیش
پیشنهاد کاربران
ورق، ورقه، تکه کاغذ، جواز، تاییدیه، سند، مدرک، فیش، برش میوه های خشک شده
برگه[ اصطلاح کفاشی]: بالاتر از رویه کفش قرار می گیرد و زبونه کار هم می گویند.
پای هر برگه امضا زدم
ورق . . . فیش . . .
کلمات دیگر: