مترادف سفه : نادانی، کم خردی، بلاهت
سفه
مترادف سفه : نادانی، کم خردی، بلاهت
مترادف و متضاد
نادانی، کمخردی، بلاهت
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نادانی کم خردی . توضیح استعمال قوت فکری بود در آن چه واجب نبود یا زیاده بر مقدار واجب بود و آن در طرف افراط حکمت است . ۲ - بد خویی تند خویی . ۳ - گستاخی .
آوندی از برگ خرما مقدار زنبیل یا آوندی از برگ خرما .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
سفه . [ س َف ْه ْ ] (ع مص ) غالب آمدن و دشنام . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || در اصطلاح اخلاق سبکی که عارض انسان شود از شادی و غضب و او را وادارد که کاری برخلاف عقل و شرع کند. (تعریفات جرجانی ).
سفة. [ س ُف ْ ف َ ] (ع اِ) آوندی از برگ خرما مقدار زنبیل ، یا آوندی از برگ خرما. || یک مشت از پست . || موی بند زنان که بدان موی را پیوند کنند. || داروی کوفته ٔ بیخته ٔ معجون ناکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
او را بدان که دیو جسد را مطیع گشت
حکمت سفه شده ست و سعادت شفا شده ست.
هنوز در عدم است آنکه هم قران من است.
تا جنون باشد سفه فرمای او.
سفه. [ س َ ف َه ْ ] ( ع مص )بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن. || هلاک و تباه گردانیدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن. ( آنندراج ). || بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || باز داشته شدن یا بازماندن. || فراموش کردن حصه خود را. ( آنندراج ). || نادانی کردن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). سبکی عقل یا بی خردی ضد حلم و نادانی. || اسراف نمودن در شراب پس از خوردن آن را به اندازه. ( آنندراج ).
سفه. [ س َف ْه ْ ] ( ع مص ) غالب آمدن و دشنام. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || در اصطلاح اخلاق سبکی که عارض انسان شود از شادی و غضب و او را وادارد که کاری برخلاف عقل و شرع کند. ( تعریفات جرجانی ).
او را بدان که دیو جسد را مطیع گشت
حکمت سفه شده ست و سعادت شفا شده ست .
ناصرخسرو.
نه من قرین وجودم سفه بود گفتن
هنوز در عدم است آنکه هم قران من است .
اثیرالدین اخسیکتی .
دور دور از عقل چون در پای او
تا جنون باشد سفه فرمای او.
(مثنوی چ خاور ص 101).
سفه . [ س َ ف َه ْ ] (ع مص )بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن . || هلاک و تباه گردانیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن . (آنندراج ). || بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || باز داشته شدن یا بازماندن . || فراموش کردن حصه ٔ خود را. (آنندراج ). || نادانی کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). سبکی عقل یا بی خردی ضد حلم و نادانی . || اسراف نمودن در شراب پس از خوردن آن را به اندازه . (آنندراج ).
فرهنگ عمید
۲. بدخویی و نابردباری کردن.
دانشنامه اسلامی
سفه در متون فقهی یکی از اسباب حجر معرفی شده است و گفته اند که سفه مقابل رشید است.
بنابراین سفیه به معنای مبذر و کسی است که مال خویش را اصلاح و حفظ ننموده و در غیر اغراض صحیحه صرف می نماید یا در معامله فریب می خورد.
معنی صَّفْحَ: گذشت کردن - نادیده گرفتن- صفحه (در معنای "صفح "روی خوش نشان دادن نیز مستتر است. پس معنای صفحت عنه این است که علاوه بر اینکه او را عفو کردم روی خوش هم به او نشان دادم ، و یا این است که من صفحه روی او را دیدم در حالی که به روی خود نیاوردم ، و یا این اس...
معنی سُّفَهَاءُ: سبک مغزان ( از کلمه سفه به معنای خفت نفسی است که از کمی عقل ناشی میشود )
معنی سَفِیهاً: سبک مغز ( از کلمه سفه به معنای خفت نفسی است که از کمی عقل ناشی میشود )
معنی سَفِیهُنَا: سبک مغزما ( از کلمه سفه به معنای خفت نفسی است که از کمی عقل ناشی میشود )
معنی سَفَاهَةٌ: کم عقلی و نداشتن رأی ثابت( از کلمه سفه به معنای خفت نفسی است که از کمی عقل ناشی میشود )
ریشه کلمه:
سفه (۱۱ بار)
گویش مازنی
مرتبه بار –دفعه
ایوان