کلمه جو
صفحه اصلی

سریرت


مترادف سریرت : خصلت، خو، داب، خوی، باطن، راز، سریره، سر، نیت

مترادف و متضاد

۱. خصلت، خو، داب، خوی
۲. باطن
۳. راز، سریره، سر
۴. نیت


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که مخفی کنند راز سر . ۲ - باطن نیت جمع سرائر ( سرایر ) .

فرهنگ معین

(سَ رَ ) [ ع . سریرة ] (اِ. ) ۱ - راز. ۲ - باطن ، نیت . ج . سرائر.

لغت نامه دهخدا

سریرت. [ س َ رَ ] ( ع اِ ) راز و آنچه نهان کرده شود ودر مجاز به معنی خصلت و طبیعت. ( غیاث اللغات ). سریرة : سلطان بر سریرت و غور مکر و خدیعت او وقوف یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). خلوص اعتقاد او در موالات دوست و نصوح سریت و سریرت او در مطاوعت حضرت عرض داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سریرة شود.

سریرة. [ س َ رَ ] ( ع اِ ) راز. ( منتهی الارب ) ( دهار ). راز و آنچه پنهان کرده شود، سرائر جمع آن است. ( آنندراج ). نهان. ( مهذب الاسماء ). || بمجاز معنی خصلت و طبیعت. ( آنندراج ).

سریرت . [ س َ رَ ] (ع اِ) راز و آنچه نهان کرده شود ودر مجاز به معنی خصلت و طبیعت . (غیاث اللغات ). سریرة : سلطان بر سریرت و غور مکر و خدیعت او وقوف یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). خلوص اعتقاد او در موالات دوست و نصوح سریت و سریرت او در مطاوعت حضرت عرض داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سریرة شود.


فرهنگ عمید

نیت، باطن.

پیشنهاد کاربران

سرشت
نهاد


کلمات دیگر: