کلمه جو
صفحه اصلی

نمایندگی


مترادف نمایندگی : آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

فارسی به انگلیسی

agency, commission, dealership, deputation, proxy, representation


agency, representation, delegation, deputyship, commission, dealership, deputation, proxy

agency, representation, delegation


فارسی به عربی

تمثیل , محامی , مفوضیة , وفد , وکالة

مترادف و متضاد

۱. آژانس، شعبه
۲. وکالت
۳. کارگزاری


attorney (اسم)
وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل

agency (اسم)
وکالت، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، خبرگزاری، پیشکاری، گماشتگی

delegation (اسم)
وکالت، نمایندگی، هیات نمایندگان

representation (اسم)
نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت

deputation (اسم)
وکالت، نمایندگی، نماینده، هیئت نمایندگی

legation (اسم)
نمایندگی، اری، سفارت، ایلچی گری، وزارت مختار

delegacy (اسم)
نمایندگی، نماینده، انتخاب، هیئت نمایندگان

solicitorship (اسم)
نمایندگی، فروشندگی، اصلاح فی مابین

آژانس، شعبه


کارگزاری


فرهنگ فارسی

← دفتر نمایندگی


۱ - نماینده بودن . ۲ - وکالت ( از طرف کسی ) ۳ - کارگزاری : نمایندگی شرکت ... ۴ - وکالت مجلس ( شورای ملی سنا ). ۵ - آژانس .

فرهنگ معین

(نُ یا نَ یَ دِ ) (حامص . ) ۱ - عامل بودن ، ۲ - وکالت در مجلس . ۳ - آژانس .

لغت نامه دهخدا

نمایندگی. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی َ دَ / دِ ] ( حامص ) نماینده بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || عمل نماینده. ( یادداشت مؤلف ) :
گفت به هنگام نمایندگی
هیچ ندارد سر پایندگی.
نظامی.
|| وکالت از طرف کسی. ( از فرهنگ فارسی معین ). || آژانس . ( لغات فرهنگستان ). کارگزاری. ( فرهنگ فارسی معین ). || وکالت مجلس. ( از فرهنگ فارسی معین ).

دانشنامه آزاد فارسی

نمایندگی (representation)
حکومتی که از لحاظ نظری برای نمایندگان منتخب اختیاراتی گسترده تر از آنچه به وکلای معمولی می دهد قائل است. در پایان قرن نوزدهم از نظام نمایندگی بارها انتقاد شد. نمایندگی در بسیاری از کشورها در انتخابات قوۀ قانون گذاری و دیگر انتخابات جای خود را به نمایندگی تناسبی و نیز به همه پرسی داده است.

فرهنگستان زبان و ادب

[مشترک حمل ونقل] ← دفتر نمایندگی

جدول کلمات

وکالت

پیشنهاد کاربران

آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری



کلمات دیگر: