مترادف برزنگی : سیاه زنگی، سیاه پوست، کاکا سیاه
برزنگی
مترادف برزنگی : سیاه زنگی، سیاه پوست، کاکا سیاه
مترادف و متضاد
۱. سیاه زنگی، سیاهپوست
۲. کاکا سیاه
فرهنگ فارسی
منسوب به برزنگ و آن شهری است از نواحی اران غم برزنگی .
لغت نامه دهخدا
برزنگی. [ ب َ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به برزنگ و آن شهری است از نواحی اران.
- غلام برزنگی ؛ سیاه برزنگی یا دده برزنگی ، با قدی سخت بلندو سبیلهای دراز بی تربیت و بی دانش و مایل بشهوات پست. ( یادداشت مؤلف ).
- غلام برزنگی ؛ سیاه برزنگی یا دده برزنگی ، با قدی سخت بلندو سبیلهای دراز بی تربیت و بی دانش و مایل بشهوات پست. ( یادداشت مؤلف ).
گویش مازنی
/barzangi/ سیاه - سیاه پوستی که رنگ براق پوستش به سیاهی مطلق نزدیک باشد
۱سیاه ۲سیاه پوستی که رنگ براق پوستش به سیاهی مطلق نزدیک ...
پیشنهاد کاربران
انسان وحشتناک وسیاه
کلمات دیگر: