کلمه جو
صفحه اصلی

برزیگر


مترادف برزیگر : برزکار، برزگر، برزه گر، دهقان، زارع، فلاح، کشاورز، کشت کار، کشتگر

متضاد برزیگر : ارباب

مترادف و متضاد

برزکار، برزگر، برزهگر، دهقان، زارع، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر ≠ ارباب


فرهنگ فارسی

( صفت ) زارع کشاورز زراعت کننده .
ورزکار دهقان .

لغت نامه دهخدا

برزیگر. [ ب َ گ َ ] ( ص ، اِ مرکب ) ورزکار. ( حاشیه فرهنگ اسدی ). دهقان. فلاح. کشاورز. برزگر. زارع. زراعت کننده. ( برهان ) ( آنندراج ) : مردمان وی [ دیلمان خاص ] همه لشکریند یا برزیگر. ( حدود العالم ). مردمان این ناحیت جز لشکری وبرزیگر نباشند. ( حدود العالم ). و این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان و برزیگر. ( حدود العالم ).
ز برزیگری رستی و کار سخت
برآورد بخت تو زرین درخت.
فردوسی.
مساح میباید که از کرده و باغ بیرون نیاید تا برزیگر و معمار ارباب حاضر نشوند. ( تاریخ قم 108 ).

فرهنگ عمید

= برزگر

برزگر#NAME?



کلمات دیگر: