کلمه جو
صفحه اصلی

مجتمع شدن


مترادف مجتمع شدن : گردآمدن، جمع شدن، انجمن کردن

متضاد مجتمع شدن : پراکنده شدن، متفرق شدن

مترادف و متضاد

گردآمدن، جمع شدن، انجمن کردن ≠ پراکندهشدن، متفرق شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) گرد آمدن فراهم آمدن جمع شدن : ... و بهم مجتمع شدند و دعوت بنی عباس آشکارا کردند ...

لغت نامه دهخدا

مجتمع شدن. [ م ُ ت َ م ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گرد آمدن. فراهم آمدن. اجتماع کردن. جمع شدن :... و ابوسلمة الخلال که او را وزیر آل محمد خواندندی از کوفه بیرون آمد و به هم مجتمع شدند و دعوت بنی عباس آشکارا کردند. ( مجمل التواریخ والقصص ص 318 ). ندانسته که چون نوائب ایام و حوادث روزگار مجتمع شود و مشکلات و معضلات بهم بر آیند گوهر آن را بر محک عقل باید زد. ( سندبادنامه ص 99 ). و چند روز بر این صفت بگذاشتند تا رمه کفار به تمامی مجتمع شد و معظم حشم کافر بدو پیوست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 333 ).


کلمات دیگر: