مترادف متوهم شدن : گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهم زده شدن، به وهم افتادن، دچار وهم شدن، ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن
متوهم شدن
مترادف متوهم شدن : گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهم زده شدن، به وهم افتادن، دچار وهم شدن، ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن
مترادف و متضاد
۱. گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهمزده شدن، بهوهم افتادن، دچار وهم شدن
۲. ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - گمان بردن خیال کردن . ۲ - ترسیدن خوف داشتن : سلطان طاهر از آن حال متوهم شد ...
کلمات دیگر: