مترادف ارمش : ( آرمش ) آمیزش، آمیغ، جماع، مخالطت
ارمش
مترادف ارمش : ( آرمش ) آمیزش، آمیغ، جماع، مخالطت
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( آرمش ) آرام آرامش
آرامش: آسای ، آسودگی، فراغ و سکون
در بلوک رامهرمز آبش شیرین و گوارا است
آرامش: آسای ، آسودگی، فراغ و سکون
در بلوک رامهرمز آبش شیرین و گوارا است
لغت نامه دهخدا
( آرمش ) آرمش. [ رَ م ِ ] ( اِمص ) آرام. آرامش. اَون :
راه را هر کسی نمی شاید
پیر جوهرشناس می باید
تا ز خورشید پرورش یابد
در دل خلق آرمش یابد ( کذا ).
- آرمش یافتن ؛ آرام شدن.
ارمش. [ اَ م َ ] ( ع ص )مرد مختلف رنگ. ( منتهی الأرب ). اربش. || آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. ( منتهی الأرب ).
ارمش. [ ] ( اِخ ) ( رودخانه ٔ... ) در بلوک رامهرمز، آبش شیرین و گواراست. آب چشمه تنک سروک و چشمه امام زاده بابا احمد بهم پیوسته رودخانه ارمش گردد.
راه را هر کسی نمی شاید
پیر جوهرشناس می باید
تا ز خورشید پرورش یابد
در دل خلق آرمش یابد ( کذا ).
شیخ آذری.
- آرمش دادن ؛ آرام بخشیدن.- آرمش یافتن ؛ آرام شدن.
ارمش. [ اَ م َ ] ( ع ص )مرد مختلف رنگ. ( منتهی الأرب ). اربش. || آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. ( منتهی الأرب ).
ارمش. [ ] ( اِخ ) ( رودخانه ٔ... ) در بلوک رامهرمز، آبش شیرین و گواراست. آب چشمه تنک سروک و چشمه امام زاده بابا احمد بهم پیوسته رودخانه ارمش گردد.
ارمش . [ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) در بلوک رامهرمز، آبش شیرین و گواراست . آب چشمه ٔ تنک سروک و چشمه ٔ امام زاده بابا احمد بهم پیوسته رودخانه ٔ ارمش گردد.
ارمش . [ اَ م َ ] (ع ص )مرد مختلف رنگ . (منتهی الأرب ). اربش . || آنکه پلک او سرخ و با سیلان آب باشد. (منتهی الأرب ).
دانشنامه عمومی
اَرمش، روستایی از توابع بخش جایزان شهرستان امیدیه در استان خوزستان ایران است.این روستا به دو بخش تقسیم شده است شهرک آزادی روستای اَرمش و روستای اَرمششغل اکثر مردم این روستا کشاورزی و دامداری می باشد،در چندین سال گذشته این روستا اَرمش تغیرات ظاهری و امکانات رفاهی کوچکی کرده است
این روستا در دهستان جایزان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۸۶ نفر (۱۳۳خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان جایزان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۸۶ نفر (۱۳۳خانوار) بوده است.
wiki: ارمش
فرهنگستان زبان و ادب
آرمش
{relaxation} [روان شناسی] 1. فروکش کردن تنش یا شور یا هیجان یا شدت در نتیجۀ آرامش ذهن یا آرامش بدن یا هر دو 2. بازگشت ماهیچه به شرایط استراحت پس از یک برهه گرفتگی
{relaxation} [روان شناسی] 1. فروکش کردن تنش یا شور یا هیجان یا شدت در نتیجۀ آرامش ذهن یا آرامش بدن یا هر دو 2. بازگشت ماهیچه به شرایط استراحت پس از یک برهه گرفتگی
کلمات دیگر: