مترادف برچیده : منحل، تعطیل، جمع آوری شده
برچیده
مترادف برچیده : منحل، تعطیل، جمع آوری شده
مترادف و متضاد
۱. منحل، تعطیل
۲. جمعآوریشده
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- گرد آورده . ۲- منحل شده تعطیل شده .
لغت نامه دهخدا
برچیده. [ ب َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نمیص. ( منتهی الارب ). گرد آورده و جمع شده. فراهم شده. || واچیده. || منحل شده و تعطیل شده. رجوع به برچیدن و چیدن در تمام معانی شود.
- برچیده ازار ؛ کمیس الازار.
- برچیده دامان ؛ بالازده ، چنانکه دامن خیمه یا جامه.
- برچیده دامن ؛ دامن فرا گرفته :
ای بس کسا که از پی این زیر دامنی
نیفه فرو کشیده و برچیده دامنند.
- || منحل شدن.
- برچیده ناف ؛ کسی که حوالی نافش بالیده باشد. ( آنندراج ) :
از زنخدانش زدی در حسن لاف
قرص مه می بود اگر برچیده ناف.
خرد سر کوچک دهن فربه سرین لاغرمیان.
- برچیده ازار ؛ کمیس الازار.
- برچیده دامان ؛ بالازده ، چنانکه دامن خیمه یا جامه.
- برچیده دامن ؛ دامن فرا گرفته :
ای بس کسا که از پی این زیر دامنی
نیفه فرو کشیده و برچیده دامنند.
سوزنی.
- برچیده شدن ؛ ازمیان رفتن. فانی شدن چیزی بتمامه : خانواده فلان برچیده شد. ( یادداشت مؤلف ).- || منحل شدن.
- برچیده ناف ؛ کسی که حوالی نافش بالیده باشد. ( آنندراج ) :
از زنخدانش زدی در حسن لاف
قرص مه می بود اگر برچیده ناف.
تجلی ( آنندراج ).
نرم کاکل سخت سم مالیده مو برچیده ناف خرد سر کوچک دهن فربه سرین لاغرمیان.
محتشم کاشانی ( در صفت اسب ) ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. گردآورده شده.
۲. [مجاز] منحل شده.
۲. [مجاز] منحل شده.
پیشنهاد کاربران
انحلال
واچیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) پخش شده پس از چیدن ومرتب شدن. به هم خورده پس از آنکه چیده شده باشد.
کلمات دیگر: