مترادف سرنگون کردن : ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن، نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن، واژگون کردن، نگون سار کردن
سرنگون کردن
مترادف سرنگون کردن : ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن، نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن، واژگون کردن، نگون سار کردن
فارسی به انگلیسی
topple
to turn upside down
precipitate, tumble
مترادف و متضاد
برانداختن، بهم زدن، منقرض کردن، سرنگون کردن، مضمحل کردن
زینت دادن، بر هم زدن، شلوغ کردن، زیاد بار کردن، واژگون ساختن، سرنگون کردن، مضمحل کردن
سرنگون کردن، محروم کردن نماینده از کرسی
ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن
نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن
واژگون کردن، نگونسار کردن
۱. ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن
۲. نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن
۳. واژگون کردن، نگونسار کردن
پیشنهاد کاربران
سرنگون کردن به زبان آذری می شود " سالماق " ، تَختَن سالماق"
مستبد سلطانی سالدوق ، کی اولا خلقیمیز آزاد
سونرا باخدیق کی آزادلیق دا او سلطانیله گئتدی
شاه مستبدی را سرنگون کردیم بلکه مردم ما روی خوش آزادی را ببینند
ولی بعداً که خوب نگاه کردیم دیدیم آزادی هم با آن سلطان و پادشاه رفت .
کلیات ترکی شهریار ، ایمان ایله گئتدی
مستبد سلطانی سالدوق ، کی اولا خلقیمیز آزاد
سونرا باخدیق کی آزادلیق دا او سلطانیله گئتدی
شاه مستبدی را سرنگون کردیم بلکه مردم ما روی خوش آزادی را ببینند
ولی بعداً که خوب نگاه کردیم دیدیم آزادی هم با آن سلطان و پادشاه رفت .
کلیات ترکی شهریار ، ایمان ایله گئتدی
به زیر کشیدن
کلمات دیگر: