کلمه جو
صفحه اصلی

مجاعه


مترادف مجاعه : جوع، گرسنگی، مجاعت

متضاد مجاعه : اشباع، سیری

فارسی به انگلیسی

famine


عربی به فارسی

تنگ سالي , قحطي , قحط وغلا , کميابي , نايابي , خشکسالي


مترادف و متضاد

جوع، گرسنگی، مجاعت ≠ اشباع، سیری


فرهنگ فارسی

گرسنگی، سال سخت وقحط که مردم گرسنه بمانند
۱ - ( اسم ) گرسنگی : این سخن پایان ندارد آن فقیر از مجاعت شد زبون و تن اسیر . ( مثنوی ) ۲ - یاسال مجاعت . سال قحط و گرانی ارزاق .
ابن مراره حنفی

لغت نامه دهخدا

مجاعه. [ م َ ع َ / ع ِ ] ( ع اِمص )سال سخت و قحط که مردمان و حیوانات از گرسنگی تلف شوند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مجاعة و مجاعت شود.

مجاعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرسنه گردیدن . جوع . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تشنه گردیدن . || مشتاق شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) گرسنگی . (دهار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عام مجاعة؛ سال قحط و سختی . عام مَجوَعَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سال جدب . قحط سالی . تنگسالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مجاوع . (اقرب الموارد). ج ، مجائع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


مجاعة. [ م ُ / م َج ْ جا ع َ ](ع ص ) آن که دوست دارد بی باکی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مرد بسیار خرمای خشک با شیره خورنده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرد شیر بر سر خرما نوشنده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


مجاعة. [ م ُ ع َ ] (ع اِ) پس مانده ٔ خرما و شیر با هم آمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


مجاعة. [ م ُج ْ جا ع َ ] (اِخ ) ابن مرارة حنفی صحابی است و پسرش سراج و پسر پسرش هلال هر دو روایت حدیث دارند. (منتهی الارب ). ابن مرارةبن سلمی الحنفی الیمامی صحابی است . از رؤسای بنی حنیفه و مردی بلیغ و حکیم بود.پیغمبر (ص ) در یمامه زمینی را به اقطاع او داد. ویرا اشعاری حکمت آمیز است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 825).


مجاعة. [م َ ع َ ] (ع مص ) بی باکی کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). با هم شوخی کردن . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. گرسنگی.
۲. [مجاز] خشک سالی، قحطی.


کلمات دیگر: