مترادف از بر کردن : به خاطرسپردن، حفظ، حفظ کردن، نگهداری
از بر کردن
مترادف از بر کردن : به خاطرسپردن، حفظ، حفظ کردن، نگهداری
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
استظهر
مترادف و متضاد
دانستن، گول زدن، از بر کردن
از بر کردن، حفظ کردن، بخاطر سپردن، یاد سپردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) حفظ کردن بیاد سپردن مطلبی را .
پیشنهاد کاربران
از بر کردن. ز بر کردن. از حفظ کردن. بخاطر سپردن. حفظ کردن موضوعی در خاطر. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «بَر» و «از بر» )
امثال:
"صبحدم از عرض می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند" ( حافظ )
"طوطی هر آن سخن که بگویی ز بر کند
هرگه که شکل خویش ببیند در آینه" ( خاقانی )
امثال:
"صبحدم از عرض می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند" ( حافظ )
"طوطی هر آن سخن که بگویی ز بر کند
هرگه که شکل خویش ببیند در آینه" ( خاقانی )
به خاطر سپردن، حفظ کردن
کلمات دیگر: